آیا طارق بن زیاد کشتی ها را آتش زده بود؟
برخی از منابع اندلسی آوردهاند که طارق بن زیاد، اندکی پیش از شروع جنگ «برباط» در سال ۹۲هـ/۷۱۱م اقدام به سوزاندن همهٔ کشتیهایی کرد که با آن لشکرش را از راه تنگهٔ جبل الطارق به اندلس آورده بود



بعضی از منابع آندلسی ذکر میکنند که طارق بن زیاد اندکی قبل از شروع جنگ «برباط» در سال (۹۲هـ / ۷۱۱م) اقدام به سوزاندن همهٔ کشتیهایی کرد که با آن لشکرش را از راه تنگه جبل الطارق به آندلس آورده بود، به این خاطر که سربازانش فکر فرار در مقابل ارتش گوتها را از سر خود بیرون کنند، ارتش گوتهایی که از برتری خویش نسبت به ارتش مسلمانان از لحاظ تعداد نفرات و امکانات شگفتزده شده بودند، چرا که بر اساس بعضی روایات ارتشی بودند متشکل از چهل هزار جنگجو و در بعضی روایتهای دیگر هم یکصد هزار جگنجو، در حالی که تعداد سربازان طارق بن زیاد از دوازده هزار نفر بیشتر نبوده.
داستان به آتش کشیدن کشتیها بسیار مشهور است و مردمان آن را به کثرت نقل میکنند، اما با قرار گرفتن این داستان در بوتهٔ بررسی و محک، آشکار میگردد که چیزی نیست بجز افسانهای که داستانسرایان برای ایجاد شور و هیجان آنرا از خود درآورده و ساختهاند. و دلایل زیر بر این حقیقت تأکید دارند:
یکم: این داستان در منابع آندلسی جدیدتر روایت شده در حالی که مصادر و منابع آندلسی قدیمی و نخستین، که به زمان وقوع این اتفاق نیز نزدیکتر بودهاند چیزی در این باره ذکر نکردهاند، آنهم اتفاقی اینچنین با اهمیت و شگرف که اگر واقعا رخ داده بود، بعید به نظر میرسد که آن منابع نسبت به نقل کردن آن سهلآنگاری کرده و یا اینکه آن را نادیده گرفته باشند.
دوم: اگر هدف طارق از سوزاندن کشتیها این بوده که سربازانش را به جنگیدن مجبور کند و از فرار بازشان دارد، پس پیشینه و سابقهٔ نظامی مسلمانان خود بر شجاعت و داوطلبی آنان گواه است، در حالی که آن سربازان به هیچ وجه از روی اجبار به ارتش طارق نپیوسته بودند، و اصلا جهاد برای فتح آندلس فرض عین نبوده بلکه فرض کفایه بوده و هریک از مسلمانان که خود میخواسته در آن شرکت میکرده، و معمولا هم در این اینگونه مجالها مشارکت نمیکنند مگر افراد شجاع و دلیر که در پی کسب اجر و ثواب هستند.
سوما: این نبرد، نخستین نبردی نبوده که در آن تعداد سربازان مسلمانان بسیار کمتر از تعداد سربازان دشمنشان بوده، بلکه آنان در بیشتر جنگهایشان که به این وسیله شرق و غرب را فتح کردهاند، تعدادشان بسیار کمتر از تعداد دشمنانشان بوده، پس سی هزار مجاهد چیزی نزدیک به دویست هزار نفر رومی را در نبرد یرموک شکست دادند، و سه هزار و پانصد مجاهد به رهبری عمرو بن العاص رضی الله عنه مصر را فتح کردند که مرکز تجمع هستههای سرسخت ارتش بیزانس بود، همینطور هم بیست هزار نفری را که عبدالله بن سعد بن ابی سرح رضی الله عنه آنان را فرماندهی میکرد، یکصد و بیست هزار نفر رومی را به فرماندهی گریگوریوس در نبرد سبیطله در شمال آفریقا و به سال ۲۸هـ شکست دادند.
چهارم: اینکه هرگز آگاهی طارق بن زیاد نسبت به زیادی سربازان گوتها در واپسین لحظات شروع جنگ نبوده که غافلگیر شود، بلکه وی مدت زمانی پیشتر از اینکه درگیری شروع شود از برتری نفرات آنان باخبر بود؛ چرا که برای موسی بن نصیر پیکی فرستاده و از او درخواست کمک برای مقابله با ارتش بزرگ گوت کرده بود، که او هم با پنج هزار سرباز او را تقویت کرده و برایش نامهای فرستاد که در آن او را به گفتهٔ رسول الله صلی الله علیه و سلم: «لن یغلب اثنا عشر ألفاً من قلة» [هرگز دوازده نفر بخاطر کم بودن، مغلوب هزار نفر نخواهند شد] یادآور شده بود. وگرنه اگر موسی بن نصیر و طارق بن زیاد میدانستند که مسلمانان با این تعداد نفرات، شایستگی پیروزی بر ارتش بزرگ گوتها را ندارند، حتما دستور میدادند که سربازان به سلامت عقبنشینی کنند و مسلمانان را بسوی شکست و قتلعام شدن نمیفرستادند، یا اینکه جنگاوران بیشتری فراهم میساختند.
پنجم: گیریم که طارق بن زیاد از کمبود سرباز رنج میبرد و ناچار هم بود که با این تعداد اندک وارد جنگ شود، پس در این صورت میبایست به پیروزی در جنگ «برباط» که در آن چیزی نزدیک به سه هزار نفر از سربازانش را نیز از دست داده بود بسنده میکرد؛ اما میبینیم با همین تعداد سرباز باقیمانده و بدون اینکه تقاضای کمک کند، برای چندین ماه به تعقیب گوتها ادامه داد و شهرهای اصلیشان را یکی پس از دیگری فتح کرد تا این که به تولدو پایتخت آنان رسید و آنجا نیز فتح گردید.
ششم: غیرممکن بود که فرماندهای دانا همچون طارق بن زیاد – که موسی بن نصیر او را به عنوان والی طنجه و سپس فرماندهٔ نخستین ارتش فاتح اندلس برگزیده بود – اقدام به سوزانیدن کشتیهایی کند که برای در ارتباط بودن با مقر فرماندهی در مغرب به آنها نیازمند بود، این کشتیها تنها راه ارتباطی و یاریرسانی با فرماندهی بود، و هرگز عاقلانه نخواهد بود که فرماندهای خود به دست خویش راه ارتباطی و امداد رسانیاش را قطع کند.
هفتم: بدون شک طارق بن زیاد میدانست که نتیجهٔ هر جنگی یا پیروزی خواهد بود و یا شکست، همینطور هم میدانست که نباید راه عقبنشینی و نجات را بر سربازانش ببندد تا باعث نشود که اگر عرصهٔ جنگ به سود آنان پیش نرفت دوازده هزار نفر مسلمان قتلعام شوند.
هشتم: حتی اگر طارق بن زیاد هم تصمیم به چنین اقدام جسورانهای میگرفت پس فرماندهان بزرگ و عربی نظیر مغیث الرومی و عبدالملک بن أبی عامر و علقمة اللخمی که با او در لشکر همراه بودند، هرگز چنین اجازهای به او نمیدادند.
نهم: دیگر اینکه تمام آن کشتیهایی که مسلمانان با آنها از دریا گذشته بودند مال خود مسلمانان نبوده، بلکه مسلمانان بعضی از آن کشتیها را از ژولیان حاکم سبته قرض گرفته بودند، و طارق بن زیاد نمیتوانست کشتیهایی را که قرض گرفته بسوزاند، و هرگز هم هیچ سندی وجود ندارد که دلالت کند مسلمانان خسارت کشتیها را به ژولیان با پرداخت قیمت آنها جبران کردهاند.
دهم: طارق بن زیاد کسی نبود که بتواند کشتیهایی را که مسلمانان برای ساختن آنها اموالی بسیار هنگفت و وقتی بسیار زیاد هزینه کرده بودند به آتش بکشد، بلکه اگر میدید که ماندن آنها بر روحیهٔ سربازان تأثیرگذار است میتوانست بجای این اقدام ناخداها را امر کند تا کشتیها را به مغرب بازگردانند.
یازدهم: اگر طارق بن زیاد کشتیها را به آتش کشیده بود، یقینا زمانی که با موسی بن نصیر روبرو میشد او را بازخواست مینمود و قیمت کشتیها را مطالبه میکرد و یا اینکه خلیفه در دمشق با او این چنین میکرد، همانگونه که با موسی بن نصیر کرد، که خلیفه سلیمان آنچه که موسی بن نصیر در راه بازگشت به دمشق از مال غنیمتها صدقه داده بود را از او مطالبه کرد و او نیز قبول کرده و آن را به بیت المال مسلمانان پرداخت نمود.
دوازدهم: بدون شک این روایت بافتهٔ خیال داستانسرایان است تا با آن شور و هیجان بوجود آورند، همانگونه که خطبهٔ غراء [خطبة العصماء] را بافته و به طارق بن زیاد نسبت میدهند، که محققان باطل بودن آن را به اثبات رسانیدهاند.
نویسنده: د.خالد الخالدی.
منبع: سایت قصة الإسلام.
مترجم: عبدالله فریدونی.
سایت نوار اسلام
ولی در تاریخ داریم ژنرال ژیانگ یو و کورتس اسپانیایی هر دو در فتح سرزمین دشمن اقدام به چنین کاری کرده اند، در قرن سوم یکی در قرن شانزدهم
این اظهار فضل و به رخ کشیدن اطلاعاتت، چه ربطی به موضوع این مقاله داشت؟
دلایل چرت و پرت ، دیپلم داری؟
چه خبره؟
با درود
استاد آن کسی که کشتی ها را آتش زد تا یارانش فکر بازگشت به وطن به سرشان نزند وهرز دیلمی (بهراز ) بود . جنگ در کشودن یمن بود که به دست حبشیان افتاده بود .او چنین کاری را انجام داد تا یارانش باتلاش وجدیت بجنگند و چاره اندیشی او بسیار بجا نتیجه داد وآن گروه اندک ایرانی یمن را فتح کرده ودر آن جا باکمک خود یمنی ها دولتی در سایه ی دولت ساسانی تشکیل دادند .پس از اشکار شدن اسلام به دین اسلام گرایش پیدا کردند ودر سرکوب پیامبران دروغین پس از اسلام ودیگر مخالفان دین تلاش کردند . شاید حوثی ها ودیلمان ها ی وشیعیان زیدی وبیاسره ها از نوادگان آن ها باشند .
طارق وموسی بن نصیر هم گمان می رود ایرانی باشند (ابن خلدون )وچون دولت اموی به دلاوری های آن ها ارجی ننهاد که هیچ آن ها وفرزندان آن ها را نیز از میان برد ولی شیوه ی جنگ این دو ایرانی بود . ایرانیان دانشمند فراوانی در اندلس بودند پس از گشودن اندلس مانند ابن بیطار وزربار وعباس بن فرناس ( پرناس = دیوانه —-شاید از ارامنه باشد ) و رازی (نه زکریا ی رازی ) وغیره . این ها دال بر این است که طار ق وسپاهش ترکیبی از یر یر وایرانی بودند غیر از یهودیان ویاران جولیان که به مسلمانان یاری دادند .