ایمان دروغین
زنده گرداندن ایمان در دل انسانها نیازمند بسترها و زمینههای خاصی است که مربی تربیت دینی باید به آنها توجه و عنایت ویژهای داشته باشد. برخی از این زمینهها اموری هستند که بودن آنها مانع از روی آوردن به ایمان میشود.

زنده گرداندن ایمان در دل انسانها نیازمند بسترها و زمینههای خاصی است که مربی تربیت دینی باید به آنها توجه و عنایت ویژهای داشته باشد. برخی از این زمینهها اموری هستند که بودن آنها مانع از روی آوردن به ایمان میشود.
بنیادیترین و مهمترین آنها دنیاخواهی و نفسپروری هست.
در واقع آنکس که به دنیا روی میآورد، به پروراندن نفس خود مشغول میشود. زیادهروی چنین انسانی، نشانی است از پروراندن نفس خویش و نتیجهی آن نهتنها غفلت از خداوند بلکه بیدادگری و فساد است. فساد نیز از دل ستمگری پدید میآید و مربی دینی لازم است که در عمل به مسئلهی ستم و بیداد توجه ویژهای داشته باشد و تحت هیچ شرایطی به شاگرد خود اجازه ندهد که به ستمگری بپردازد و در حق دیگران ناروایی روا دارد.
در بحث از بیدادگری نکتههای دیگری نیز وجود دارد که قرآن کریم در بررسی اعمال ستمگران به برخی از این نکات ارزشمند و تأملبرانگیز اشاره میکند.
( نکتههایی که به لحاظ تربیتی نیز بسیار مهم است) در اینجا تنها به دو نکته از این نکتههای مهم اشاره خواهد شد.
یکی تظاهر به ایمان است و دیگری توهم ایمان.
موضوعاتی که آشنا شدن مربیان تربیت دینی با آن بسیار ضروری و حیاتی بوده و کوشش در جهت زودودن آنها به مثابهی امری بنیادین در تربیت دینی، باید مورد توجه قرار گیرد.
تظاهر به ایمان و توّهم ایمان ریشه در شیفتگی نسبت به ایمان دارد.
دنیاخواهیِ بی حد و حصر و بیپروا، هم امکان رستگاری را از انسان سلب میکند و هم اثرات آن تنها به خود فرد محدود نمیماند، چرا که لازمهی کسب و حفظ مال و مقام دنیوی، ای بسا ستم بر دیگران باشد.
قرآن کریم همچنان که گفته شد بر پیوند بیدادگری و دنیاخواهی و کفر تاکید فراوان کرده و بر آن است که ستمگری مهمترین نشان آشکار دوری از ایمان است. نکته آن است که ستمگر نفسپرور :
۱٫ هرگز نزد دیگران به بدکرداری خود اعتراف نخواهد کرد-رفتار ناشایستی که ریشه در دنیاخواهی او دارد- بلکه در ظاهر خود را خیرخواه و نیک نشان خواهد داد و میکوشد کردار زشت خود را پنهان نگه دارد. (تظاهر به ایمان)
۲٫گاه نیز حال او چنان است که کردار نادرست و ناشایست خود را نیک و زیبا پنداشته و خویش را درستکار و راستکردار و بر نهج صواب میداند. حتی کردارهای زشتش را کاری لازم در راستای امری نیک میپندارد. (توهّم ایمان)
چنین است که دنیاپرستانی که تشنهی مال و مقام دنیوی هستند، همیشه کردار ناپسند خود را درست و برخاسته از نیتی پاک و شایسته میخوانند، چرا که اعمال را چیزی جز اجرای سنتی پاک یا بهجای آوردن امر خداوندی یا دفاع از خاک و خلق یا پروبال دادن به آزادی و عدالت یا کوششی برای آبادانی زمین نمیدانند
۱- تظاهر به ایمان
همانگونه که گفته شد، کسی که پروای خدا ندارد، ممکن است برای رسیدن به مطامع دنیوی خود دست به هر کاری بزند. در این بیپروایی حقوق بسیاری کسان ضایع خواهد شد و کثیری از انسانها به رنج و درد گرفتار خواهند شد.
اما ستمگر که زشتی و نادرستی اعمال خود را میبیند، ممکن است به ترفندهای مختلفی دست یازد تا آن کارها را نزد انسانها پوشیده دارد یا درست جلوه دهد. کاراترین ترفند در یک جامعهی دینی تظاهر به ایمان است. او اگر چه کارهای ناشایست انجام میدهد اما آن را انکار کرده و حتی در حضور دیگران برخی کارهای شایسته را انجام میدهد، گرچه در دل ایمان ندارد.
۲- توّهم ایمان
قرآن کریم در کالبدشکافی اعمال و روحیات کافران، یعنی همانها که برای رسیدن به مال و مقام دنیوی پروای خدا ندارند و دست به هر ناروایی می آلایند، بر نکتهای بس تأملبرانگیز انگشت مینهد. گاه کافر گرفتار یک توهم بنیادین میشود؛ او که عملا برای دنیا خدا را به فراموشی سپرده است، کردار بد و زشت خود را نیک و زیبا میبیند، چرا که آن را پاسداری سنتها و ارزشها دانسته و حتی بسیاری از این اعمال را به نام خدا و برای او انجام میدهد. در حالی که در نزد انسان سلیم النفس، چنان اعمالی چیزی جز دنیاخواهی و بیدادگری ( و در واقع رویگردانی از خدا نیست). چه آنکه خداوند، هرگز بهبدی امر نخواهد کرد و چگونه ممکن است خداوندی که خود به دادگری و نیکوکاری دعوت میکند، گاه و بیگاه امر به بدی و ستمگری کند اما نفسپرورِ ستمگر، که در نهان و آشکار در برابر دیدگان خداوند ِ آگاه و بصیر پردهدری میکند، چنان غرق در توّهم خود است که اگر کسی پیدا شود و او را به نیکیها فراخواند، برمیآشوبد و خود را درستکار و راستکردار و البته نماد حقیقت و حتی برگزیده و مورد عنایت خداوند میخواند. گاه نیز چنان خود را بر راه راست میپندارد که در برابر کسانی که او را بهدرستکاری فرا میخوانند تحمّل از کف داده، منادیان حق و حقیقت را منحرف خوانده و زبان به تهدید آنان میگشاید.
چنین است که بیایمانان دچار توّهم ایمان میشوند. این توّهم همیشه به دو صورت خود را نشان میدهد.
نخست، توّهم شایستگی است و دیگری توّهم حق بودن.
در توّهم ایمان این دو با هم عجین و همنشین میشوند. درواقع، آنکس که گرفتار توّهم ایمان است پیش از هر چیز و بیش از هر کس، خود را شایسته میداند؛ هم در دانایی و هم در وابستگی و چون چنین است پس او حامل و نماد حقیقت (و حتی خودِ حقیقت) است. بدیهی است که در چنین پنداری، هر کس دیگر، خصوصا فرستادهی خدا یا کسی که به سخنِ فرستادهی دل بسته است، به درجات و مراتب گوناگون، ناشایست و دروغگو است.
فرستادگان خدا عموما، در برابر چنین کسانی قرار میگرفتند- کسانی که خود را درستکار و بر راه راست پنداشته- و سخن دیگر انسانها را پوچ و لغو و بلکه خطایی میدانستند که آن افراد از سر تبهکاری و شیّادی به زبان میآورند. قرآن کریم این حقپنداری و شایستهانگاری خویش را استکبار نامیده و آنکس را که چنین خود را نیک و حق میپندارند، متکبّر میخواند.
نمونهی آشکار استکبار در قرآن کریم، فرعونِ دوران موسی است. او با بیانی حق به جانب در دفاع از دشمنی خود با فرستادهی خدا میگوید که راه راست نزد ماست اما موسی بر آن است تا شما را منحرف گردانده و دینتان را فاسد کند.
از این رو مومنِ آل فرعون به او یادآور میشود که اگر دلیلی بر سخن خود ندارد، بر سر دین خدا مجادله نکند؛ چرا که چنان گفتاری برخاسته از قلبی است سرشار از کبر و قساوت. دقت شود که سخن فرعون بر سر آیات خدا و در دفاع از دین مردم بود. اما او در انکار موسی دلیلی در دست نداشت و تنها به باورهای و پنداشتههای ناروای خود دلخوش بود.
در تاریخ عموما آنان که در برابر فرستادگان خدا موضع میگرفتند، کسانی بودند که خود را حافظانِ آیین اجتماع میپنداشتند اما کردار و گفتارشان سرشار از فساد و بیداد بود و جالب آنکه برای توجیه رفتار ناشایست و ناپسند خود بر خداوند دروغ میبستند.
از این رو خدای مهربان برای اصلاح دین و نجات انسانها، فرستادگان میفرستاد تا کذب ادعای دینی آنان را برملا کنند. اما اینان که به داشتهها و پنداشتهای خود دلخوش بودند، به جای جستجوی صادقانهی حقیقت، بدون داشتن هیچ دلیلی، آن فرستادگان را دروغگو و خود را راستگو میدانستند.
منبع: کتاب ایمان و تربیت
مؤلف: دکتر کیوان بلند همتان
منبع: سایت تابش