بهار یا زمستان ، فرقی ندارد !
همیشه اسفند ماه ، از زمستان خداحافظی می کردیم و در بروی بهار می گشودیم . زمستان که می رفت ؛ خنده گل ها و طنازی شکوفه ها ، تمام رخوت فصل سرد را از خاطرمان می برد.
چشم به باغ داشتیم تا برویاند و همه چیز از رنگ کهنگی در آید . هوای مطبوع بهاران ، گنجشک های مست و یا کریم ها
را مهمان دوباره ی دشت ها می کرد.
سخاوت سبزه و جا خوش کردنش برسنگ هم ، جای تعجب نداشت؛ همه جا سبز می شد .
امسال اما ، اسفند کمین کرده بود و قصد رفتن نداشت . از کوچه فروردین و حتی اردیبهشت هم رد نشد. ماند تا سیلاب بیاورد. ماند تا بیچارگان را خانه خراب کند . ماند تا آب بر آشیان مردمان کند و
آخر هم برف از راه رسید ؛ آن هم در اردیبهشت ، تا کشاورزان را دل بسوزاند.
برف نو را این بار نه سلامی دادیم و نه از آمدنش خوشحال شدیم . ماتم شد در باغ! برف با تن نازک شکوفه و شاخه های نورسته جنگید و بی مقاومت ، پیروز میدان است . آب سیل شد ؛ برف آفت ، تا مردم از همه جا بریده ی در محاصره ی تحریم ، با این دو هم گلاویز شوند و مغلوب این نبرد نابرابر شوند .
امسال انگار نفرین شده ایم . آنچه نعمت است ، برایمان هراس می آورد . از برف و باران می ترسیم . تنها تحریم دندان نشان نداد که باد و باران و برف هم بند محاصره را تنگ می کنند .
حالا دیگر انتظاری نیست که اردیبهشت ،
سفیر بهشت باشد ؛ یا با هوای ناجوانمردانه زمستانی ؛ ملخ بباراند !
پازل بدبختی هایمان دارد تکمیل
می شود . هیچ چیز از نکبت ها ، جا نمانده اند ، با هم آمده اند .
دیگر برای این مردم بی پناه ، فرقی
ندارد بهار است یا زمستان !
آب از سرمان گذشته …..
کتایون محمودی
چهارم اردیبهشت نود و هشت
@zagros_qalam