به در آی تا ببینی طیران آدمیّت
اگرچه در میان همنشینان قرآن، تلاوت مستمر و مکرّر سطور آن به امری رایج بدل گشته، اما آن چه از مضامین این گنجینهی الهی استنباط میشود، تقدّم «فهم» بر تلاوتِ صرف آن است طوری که در چند جا مخاطبان خویش را از اتّباع «ما لا يعلم » برحذر میدارد(اسراء: آیه ۳۶) و رهروان این شیوه را به حمّالانی تشبیه میکند



نویسنده: متین لطفی
اگرچه در میان همنشینان قرآن، تلاوت مستمر و مکرّر سطور آن به امری رایج بدل گشته، اما آن چه از مضامین این گنجینهی الهی استنباط میشود، تقدّم «فهم» بر تلاوتِ صرف آن است طوری که در چند جا مخاطبان خویش را از اتّباع «ما لا يعلم » برحذر میدارد(اسراء: آیه ۳۶) و رهروان این شیوه را به حمّالانی تشبیه میکند ( جمعه: آیه ۵) که فارغ از فهم رسالت محمول، صرفاً مشغول حمل آن هستند. ای بسا در پرتو تلاوتِ صرف، برخی آیات قرآن کریم را با سرعت پلک زدن، دید زده باشیم اما در محتوای آن ژرف نگری نکرده باشیم؛ یا شاید به جای جوشاندن عقل و استخراج ریزنکتهها در مثلهای قرآنی، به نقل صرفِ پیامهای استنباط شده از سوی پیشینیان اکتفا کرده باشیم. باری، این اشارت به مثابهی نفی، تأثیر نوای جلابخش این مائدهی آسمانی بر دلهای غبار گرفتهی این مصنوع زمینی، یا پس زدن محصولات ناشی از خِردورزی پیشینیان نیست، بلکه آدمی را به ذی نفع شدن از علمهایی که بر دل میزنند، تحریک میکند و در پی آن است که عقل را شعلهور کند و تعمیق در یک نقطه را بر سیاحت سطحی در مناطق مختلف، فضیلت ببخشد و آن را به مثابهی یک ارزش، مورد بحث قرار دهد.
چند سطر پیشرو، برون داد فرایند تعمیق نسبی نگارنده در یکی از مَثَلهای همیشه شنیده شدهی قرآن کریم است که به بخشی از تاریخ بشر (از منظر قرآن) اشاره دارد و نگارنده، بر خلافِ رویهی همیشگیاش-که همان مرور چندبارهی این قصّه، به قصد ترفیع کمیّت در امر تلاوت است- مترصد تلفیق دو ابزار کسب و بسط معرفت به نام «عقل» و«تاریخ» است و سعی دارد مصادیقی برای چند روش و ارزش فطرت پسند همچون «نفی خشونت»، «آزادی بیان»، «نفی سرکوب سائل»، «اقناع با شیوهی تبیین»، «تعلّم و تعليم»، «سجده در پرتو اقناع» و «پرهیز از حسادت و تکبّر» استخراج نموده و التزام به این گزارهها را دارای پشتوانهی دینی و در راستای عمل به آموزههای قرآنی بخواند.
«متن و ترجمهی آیات»
«وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً قَالُوا أَتَجْعَلُ فِيهَا مَنْ يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ قَالَ إِنِّي أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ(۳۰) وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلَائِكَةِ فَقَالَ أَنْبِئُونِي بِأَسْمَاءِ هَؤُلَاءِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ(۳۱) قَالُوا سُبْحَانَكَ لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا إِنَّكَ أَنْتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ(۳۲) قَالَ يَا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ فَلَمَّا أَنْبَأَهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ قَالَ أَلَمْ أَقُلْ لَكُمْ إِنِّي أَعْلَمُ غَيْبَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَأَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا كُنْتُمْ تَكْتُمُونَ(۳۳)وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ أَبَى وَاسْتَكْبَرَ وَكَانَ مِنَ الْكَافِرِينَ(۳۴)» (بقره:آیات ۳۰ تا ۳۴)
«زمانی (را یادآوری کن) که پروردگارت به فرشتگان گفت: من (قصد دارم) در زمین جانشینی بیافرینم؛ گفتند: آیا در زمین کسی را به وجود میآوری که فساد میکند و خونها میریزد، و حال آن که ما تو را تسبیح و تقدیس میکنیم؟ (خداوند) گفت: من آنچه را که شما نمیدانید میدانم (۳۰) آنگاه به آدم همهی نامها را آموخت، سپس آنها را به فرشتگان عرضه داشت و فرمود: اگر راست میگویید (و خود را برای امر جانشینی از انسان شایستهتر میبینید) آن اسامی را بر شمارید. (۳۱) فرشتگان گفتند: منزّهی تو، ما چیزی جز آنچه به ما آموختهای نمیدانیم، تو دانا و حکیمی (۳۲) (خداوند) فرمود: ای آدم! آنان را از اسامی پدیدهها آگاه کن. هنگامی که آدم فرشتگان را از پدیدهها آگاه کرده، (خداوند) فرمود: به شما نگفتم که من غیب (و راز) آسمانها و زمین را میدانم و از آنچه شما آشکار میکنید یا پنهان میداشتید نیز آگاهم؟(۳۳) و هنگامی که به فرشتگان گفتیم: برای آدم سجدهی (بزرگداشت و خضوع، نه عبادت و پرستش) ببرید، همگی سجده بردند جز ابلیس که سر باز زد و تکبّر ورزید، و از زمرهی کافران شد(۳۴)»
«نفی خشونت»
در پی ابلاغ تصمیم خالق به ملائک – که همان قصد خلق آدم در قامت جانشین بر روی زمین بود- آنچه به تأسی از عملکرد موجودات پیشین (جنّیان) در ذهن ملائک متبادر گشت، امر ناروایی تحت عنوان «یسفک الدماء» (خون ریزی) بود که منافی رسالت یک جانشین بر روی زمین است و شاید نقض این رسالت، زمینه ساز بر هم چیدن بساط گزینهی پیشین (جن) از سوی خالق و جایگزینی آدم بوده باشد. از این رو، «یسفک الدماء» (خونریزی) یکی از مصادیق مبرهن «فساد» است که عموماً از خشم و خشونت و جنگ افروزی ناشی می شود و با رسالت بشر بر روی زمین، منافات دارد. این خشم و خشونت نیز می تواند از اسباب مختلفی نظیر: تعارض منافع و مصالح، شوق اعمال قدرت بر دیگران، تلاش برای یکسان سازی فکری و فرهنگی به جای دگرپذیری، برنتابیدن رشد و پیشرفت دیگران و.. نشأت بگیرد. از این رو، تلاش برای همگرایی گونهها و احقاق صلح و آشتی و مسدود کردن زمینههای واگرایی و فروخسباندن شرارههای خونریزی و خشونت ورزی میان آنها در منظومهی جهان بینی اسلامی، ارزشی مستقل و تبلور آشکار تدّين است.
«آزادی بیان و نفی سرکوب سائل»
با آن که ملائک بر علم کرانمند خویش واقف بر علم لایتناهی حضرت یزدان معترفند و ذرّهای تردید ندارند که تصمیمات پروردگار، فارغ از حکمت و درایت نیست و اگر عدم تفاهمی میان تصور آنها و اقدام خالق وجود داشته باشد ناشی از کاستی اندوختههای آنها است، اما شالودهی تردید خود را نسبت به سرانجام تصمیم خدا در صورت یک مسأله به طرح میاندازند و اقناع خویش را در پرتو ایضاح، میجویند. چنین فضای فراخی را حضرت باری تعالی برای آنها فراهم آورده و تحقق رسالت آدم در قامت جانشین بر روی زمین، مستلزم چنین تعامل و انعطافی است که عموماً با فرودستان صورت میپذیرد. اینکه ما اجازه دهیم تردیدها و ملاحظههای مخاطبان نسبت به تصمیمات و اقدامات ما به دور از هر گونه تندی و تهدیدی منظور شود و در صورت داشتن پاسخی مقبول برای تصمیم خود، اقامهی برهان نماییم و مخاطب را به قناعت نسبی رسانیم، امری ربّانی است که میباید بندگان یزدان، خود را بدان مزیّن نمایند.
«اقناع در پرتو تبيين»»
خالق عادل و آموزگار، ملاحظهی ملائک را بر خلقت آدمی، مبنی بر ارتکاب فساد از سوی بنی آدم که خونریزی و خشونتورزی مصداقی از آن است، انکار ننمود و آدم را از فساد و خشونت تبرئه نگرداند و نیز ادعای ملائک را (ما تو را تسبیح و تقدیس میکنیم) انکار نفرمود. بلکه پس از آفرینش آدم، یک کارگاه آموزشی بنیان نهاد تا در پرتو فرایند قیاس و مشاهدهی برونداد این فرایند، کمالات آدمی به نمایش گذاشته شود و بر معارف ملائک نسبت به پروردگارشان افزوده گردد. پروردگار، اسامی و عناوینی را به آدم میآموزد و سپس همانها را به ملائک عرضه مینماید. ابتدا به ملائک که مدعی شایستگی در امر جانشینی بودند و معیارشان صرفاً تسبیح و تقدیس خالی بود امر میکند که آن اسامی و عناوین را بازگو کنند، اما ملانک اظهار عجز میکنند و این عجز را به محدودیتها و ظرفیتهای خویش پیوند میزنند. در این هنگام، خداوند به آدم امر میکند همان اسامی و عناوین را برای ملانگ بازگو نماید تا کمالات او برای ملائک ملموستر بیفتد. این شیوهی روشنگری که زمینه ساز ابراز شایستگی های آدم و اقناع عقلانی ملانک گردید، امری خِردجوش است. خداوند ضمن ارجاع ملائک به علوم بیکران خویش، هرگز مترصد به رخ کشاندن قدرت لایزالش در امر فرماندهی خود و فرمانبری مخاطب بر نمیآید و ملائک را فارغ از اقناع، ناگزیر به سجده نمینماید؛ بلکه روش «تبيين» را ابزار اقناع ملائک و اثبات دوراندیشی خویش قرار میدهد.
«تعلّم و تعلیم»
ممیّزی که خداوند برای نمایش تمایز آدم و ملانک بر میگزیند «ظرفیت نامحدود یادگیری» است. خداوند همان اسامی و عناوینی را که به آدم آموخت (عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا)، همانها را به ملانک (ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلَائِكَةِ). آدم همهی آنها را فراگرفت اما ملائک در فراگیری آنها فروماندند؛ و صرفاً توان بازگویی آن چه را داشتند که، پیشتر متناسب با ظرفیتشان آموخته بودند. سپس آدم از سوی پروردگار مأمور میشود تا ملانک را از آموختههایش مطّلع نماید و مهارت آموزگاری را نیز به آنها نمایش دهد. پس «یادگیری و یاددهی نامحدود علوم» دو معیار الهی برای تفضیل آدمی بر ملائک بود و هم به عنوان ارزش و هم به مثابهی روش، میباید مورد توجه فرزندان آدم قرار بگیرد.
«سجده در پرتو اقناع»
پس از اتمام کارگاه آموزشی، ملائک فضائل آدم را درک کرده و از محدودیتهای خویش در مقایسه با او مطلع گشته و به علم و حکمت پروردگار در تصمیمگیریها و سرانجام آنها اقرار میکنند. آنچه حایز اهمیت است توجه ویژهی خداوند به «قناعت» زیر مجموعهاش در پذیرش اوامر ایشان است. به بیان بهتر، ملائک به سبب ویژگی فرمانبرداریشان حتی در صورت عدم ایضاح و عدم اقناع، تسليم امر خدا میشدند و برای آدم سجده میبردند؛ اما اینکه خداوند در پیام آسمانی خویش، این جزئیات را برای مخاطبانش نقل میکند در خور تأمّل است. شاید نمیخواهد ارزش و بهای سجده را فقط در صورت آن محصور نماید، بلکه سیرت سجده را که همان قناعت عقلانی است، الزامی و مقدم میداند و همین قناعت است که ظاهر سجده را معنا و اعتبار میبخشد.
«پرهیز از حسد و تکبّر»
پس از رویدادهای فوق و نیل مقرّبان پروردگار به قناعت عقلانی، ابلیس که ماهیّتی جدا از ملائک داشت و در زمرهی جنّیان بود (کهف:آیه ۵۰) و به سبب طیّ طریق بندگی به مرتبهی مقرّبین بارگاه ایزد مشرّف شده بود، از این که مقرّر گشته برای مخلوقی نوپا و تازه از راه رسیده باید سجده کند به کامش خوش نمینشیند و شرارههای حسادت در وجودش فروزان میشود. وقتی کثرت تسبیحها و تقدیسهای ملائک، آنها را از سجده بر آدم معاف نکرد، سالها سابقهی بندگی ابلیس نیز نمیتوانست وی را از ادای این تکلیف، معذور بدارد؛ از این رو، شانس خود را با تمسّک به اصالت خویش آزمود و آن را دست مایهی تکبّر و تفاخر گذارد و ماهیت آتشین خود را بر ماهیّت خاکی آدم برتری داد. این تکبّر که ریشه در آمیزش «غرور و حسادت» داشت زمینه ساز طرد شدن ابلیس از درگاه حضرت باری تعالی گشت و او را با اینکه در نظر، به عزّت و عظمت پروردگارش معترف بود اما در عمل، به سسبب عصیان و نافرمانیاش، در زمرهی کافران جای داد!
منبع: مجله اندیشه اصلاح
سایت تابش