حادثه ی زلزله ، در روایتی دیگر !
نویسنده: کتایون محمودی
برای برپایی نمایشگاه توانمندی زنان و به دعوت موسسه ی ” روژی روناکی ” در سالگرد حادثه ی زلزله ، راهی سرپل ذهاب شدم . این روزها همه در تب وتاب آمدن به مناطق زلزله هستند و ما هم باید می آمدیم .
حاصل هنر و ذوق زنان گروه را توشه کردم و قبل از ساعت چهار عصر به سرپل رسیدم . خوهران رستمی ، مدیران موسسه و بانیان برگزاری نمایشگاه به گرمی به پیشوازم امدند . نماینده قلعه شاهین هم به استقبال امد و فورا نگین مجموعه شدیم .
محبت و مهر خانواده ی رستمی و دوستان جوان حاضر در غرفه ها؛ برایم جالب بود .
محصول هنر زنان را روی میزی چیدم و چشم ها را به سوی خود جذب کرد .
روناک رستمی و خواهر و برادرش هم با یکدیگر همکاری داشتند و هسته ی توانایی را تشکیل داده بودند که قابل اعتنا بود .
شاید سوال هایی که روناک می دانست در ذهن دارم ؛ او را واداشت تا با حوصله و مهربانی در باره ی خودش و زخمی شدنش
و از دست دادن دو عزیز خانواده اش بگوید ..
روناک بر خلاف اسم اش که در زبان کوردی به معنی روشنی است ؛ از تاریکی روز و شب های اول زلزله می گفت و مرا باخودش یکسال به عقب کشاند ؛ درست به همان لحطه هایی که اضطراب را با تمام وجودش ، تجربه کرده بود.
نگاه من به کارهای این برادر و خواهران جوان و پرانرژی ؛ قوتم را افزون می کرد تا درک کنم ، جوانانی از خاک برخاسته و زلزله زده هم می توانند گوشه ای از سایه روشن روایت زلزله باشند .
وقتی چند جلد از کتابم را روی میز گذاشتم ؛ با اشتیاق دوباره دوره ام کردند.
جوانی مهروزر مهابادی ؛ اولین جلد کتاب را خرید و از من خواست تا برایش امضایش کنم .
دختر جوان خوزستانی هم دومین جلدش را خرید و برایش متن کوتاهی نوشتم .
حکایت روزشمار برایشان سوژه شد و هرکدام دنبال خریدش بودند . یک جلد را برداشتم تا به ماموستا عظیم آزادی بدهم و چند
جلد دیگر را آنان دادم .
حوالی ساعت شش و نیم غروب ؛ خانواده ماموستا آزادی ، دنبالم آمدند و به کوییک حسن رفتیم که حالا کمی زخم اش رو به بهبود است و می شود نفس های زندگی را در آن احساس کرد.
این حکایت روز اول حضورم در سرپل است و امیدوارم روزهای پر تحرک و تجربه ای را ثبت کنم .
باران می بارید و من و سرپل و این روزهای آشنا ، با کتابی پر از خاطرات تلخ و اولین بارقه های امید ….
خدایا !
این مردم ، سیلی خورده ی جنگ هستند ،
خودت ؛ التیام باش برای درد زلزله …
نوزده آبان نود و هفت