سفیر پیامبر در سرزمین یمامه
آخرین سفیر پیامبر (ص)به سرزمین «یمامه» که میان نجد و بحرین قرارداردرهسپار گردید ونامه پیامبر را به امیر یمامه،«هوذه بن علی الحنفی» تسلیم نمود . از آنجا که زمامدار یمامه مسیحی بود[۱] سفیری که برای آن نقطه در نظر گرفته شده بود،مردی بود که مدت ها در حبشه به سر برده و از آداب و رسوم مسیحیان آگاهی داشت،این مرد «سلیط بن عمرو»بود که در دوران فشار بت پرستان مکه ،به فرمان پیامبر(ص) به سرزمین حبشه مهاجرت نموده بود[۲].
متن نامه پیامبر به زمامدار یمامه به شرح زیر است:بسم الله الرحمن الرحیم. سلام بر پیروان هدایت ، بدان که آئین من به آخرین نقطه ای که مرکب های تندرو به آنجا می رسند (شرق و غرب) خواهد رسید،اسلام آور تا درامان باشی و قدرت و سلطنت تو را ابقا نمایم[۳].
پس از تحویل دادن نامه به زمامدار یمامه ، سفیر فهمیده و هوشیار پیامبر(ص) با تأکید بر مفهوم و محتوای نامه ، خطاب به هوذه چنین گفت : بزرگوار کسی است که لذت ایمان را بچشد و از تقوی توشه بگیرد،ملتی که در پرتو سیادت تو به سعادت برسند ، هرگز بدفرجام نخواهند شد ، من تو را به بهترین چیزها دعوت نموده و از بدترین اعمال بازمی دارم ، من تو را به پرستش خدای یگانه فرا می خوانم و از پرستش شیطان و پیروی از هوی و هوس برحذر می دارم ، نتیجه پرستش خدا، بهشت و سرانجام پیروی ازشیطان آتش است، اگر به غیر از آنچه من گفتم فکر می کنی صبر کن تا پرده برافتدوسیمای حقیقت ظاهر گردد.[۴]
حاکم مسیحی یمامه که از نامه و سخنان تکمیلی سفیر، سخت متاثر گشته بود ، مهلت خواست تا بیشتر درباره رسالت پیامبر فکر کند از این رو خطاب به سفیر گفت:ای سلیط … توانایی و نیرویی که(درگذشته)با آن مسائل و قضایا را می سنجیدم (اکنون) از دست داده ام ، پس مرا مهلت ده تا عقلم به جا آید و شما را پاسخ گویم[۵]،سیره نویسان گزارش داده اند که اتفاقاً در همان روزها ، یکی از اسقفها یا دهقان های بزرگ روم وارد سرزمین یمامه می گردد ، و با زمامدار آنجا دیدار می کند پس حاکم یمامه،موضوع را با او در جریان گذاشت، اسقف گفت:چرااز تصدیق او سر باز می زنی ؟ جواب داد: من از سرانجام سلطنتم می ترسم ، اسقف گفت:اگر از او پیروی کنی شما را ابقا خواهم نمود ، مصلحت (شما) در این است که از او پیروی کنی ، این همان پیامبر عربی است که مسیح از ظهور او خبر داده و در انجیل نوشته است که محمد پیامبر خداست.روایت شده که این اسقف در عصر خلافت ابوبکر صدیق مسلمان شد[۶].
پند واندرز اسقف آگاه از انجیل روحیه حاکم یمامه را تقویت کرد لذا سفیر پیامبر را فرا خواند ونامه ای را به مضمون زیر به پیامبر (ص) ارسال کرد:چه نیکو و چه زیباست آنچه بدان فرا می خوانی ، من شاعرو سخنران و سخن ساز ملت خود هستم و در میان ملت عرب موقعیتی دارم که همه از آن حساب می برند ،من حاضرم از آئین تو پیروی کنم ، مشروط به اینکه در برخی از مقامات و مناصب مرا مشارکت دهی[۷].
سپس سفیررسول خدا را همراه هدایایی به طرف مدینه ، بدرقه کرد ، سفیر گزارش سفر خود را به محضر پیامبر رساند و آن حضرت (در پاسخ نامه زمامدار یمامه) گفت:اگر ایمان او مشروط است او شایستگی حکومت و خلافت را ندارد،وخدا مرااز شراو حفظ خواهد کرد[۸]،خدااو سلطنتش رانابود کند .[۹]
رسول رسولی کیا
منابع :
۱٫علی بن برهان الدین الحلبی، السیره الحلبیه، ج ۳ ، ص ۲۸۱٫
- جعفر سبحانی ، فروغ ابدیت ، ج ۲ ،ص ۲۳۶٫
- الاحمدی المیانجی ، مکاتیب الرسول ، ج ۲ ، ص ۳۴۳٫
- الأحمدی المیانجی،مکاتیب الرسول،ج۲،ص۳۴۳ .
- علی بن برهان الدین الحلبی،السیره الحلبیه،ج ۳،ص ۲۸۶٫
- الأحمدی المیانجی،مکاتیب الرسول ،ج ۲،ص ۳۴۷-۳۴۸
- همان ، ص ۳۴۸ ؛ محمد ابوزهره ، خاتم پیامبران ، ج۳ ، ص ۲۵۴
- ابن الأثیر،الکامل فی التاریخ ، ج۲،ص۸۳٫
- همان،ج ۲، ص ۳۵۸٫