عمر فاروق شهید محراب پیامبر
حدود ۱۴۱۳ سال پیش در چنین روزهایی هنگام نماز صبح مجوسیان او را زخمی کردند. همان مجوسیانی که عمر به وسیله اسلام، آنان را از نکاح کردن مادران، خواهران و دخترانشان پاک گردانید؛ او را در محراب مسجد رسول الله صلى الله علیه وسلم، در حالی که مشغول ادای نماز صبح چهارشنبه ۲۷ ذی حجه سال ۲۳ هجری بود، به شهادت رساندند.
ابولؤلؤ فیروز مجوسی با خنجری دولبه به ایشان حملهور شد. ۳ ضربه و طبق قولی ۶ ضربه بر پیکر حضرت عمر وارد ساخت که یکی از این ضربهها به زیر نافشان برخورد کرد… و به همراه ایشان بر ۱۳ نفر دیگر نیز ضربه وارد کرد که ۶ تن از آنان به شهادت رسیدند. خداوند همه یشان را رحمت کند…
حضرت فاروق طبق خواسته خودشان که همیشه دعا میکرد: «پروردگارا! من از شما شهادت را در راهت و در شهر پیامبرت میطلبم»، به شهادت رسید. همانگونه که میخواست در شهر حبیبش شهید شد. پس از دریافت اجازه از أمالمؤمنین عایشه رضی الله عنها، که فرمود: من شما را برای دفن شدن در حجرهای که آن را برای خود نگه داشته بودم (زیرا که حجره در اصل مال ایشان بود)، ترجیح میدهم، در حجرهی ایشان به خاک سپرده شد.
حضرت عمر رضی الله عنه، اولین خلیفهای است که در تاریخ اسلام ترور میشود. و اولین آروزیش این بود که بفهمد قاتلش مسلمان نیست، بلکه مجوسی آتش پرستی است. او حضرت عمر را به شهادت رساند تا درِ فتنه را بر مسلمانان بگشاید، او میخواست دری را که بین مردم و فتنه حایل است، بشکند، دری که با شکستنش، دیگر هرگز بسته نخواهد شد.
در صبح آن روز (چهارشنبه ۲۷ ذی حجه سال ۲۳) ابولؤلؤ فیروز مجوسی عمر بن خطاب بن نفیل بن عبدالعزی بن ریاح بن عبدالله بن قرط بن زراح بن عدی بن کعب بن لؤی بن غالب را به شهادت رساند. در کعب نسب ایشان با بنی هاشم اجداد رسول الله صلى الله علیه وسلم میپیوندد. از آنجا همهی قوم، یک طایفه میشود.
حضرت عمر یکی از (آن دو عمری است) که رسول الله صلى الله علیه وسلم از پروردگارش خواست که اسلام را به وسیلهی یکی از آن دو عزت بخشد که خوش نصیبی دعا به او رسید. و عمر دیگر دایی ایشان برادر مادرش (حنتمه بنت هشام) عمرو بن هشام، ابوحکم در میان جاهلان و ابوجهل در اسلام است.
عمر در سن ۲۷ سالگی اسلام آورد و در جنگهای بدر و احد حضور داشت. در بیعت رضوان نیز حضور داشت و از جماعتی قرار گرفت که خداوند در حقشان فرموده: ﴿یَدُ اللهِ فَوقَ أَیْدِیْهِمْ…﴾؛ دست خدا بالای دستشان است. همانگونه که در همه جنگها همراه پیامبر صلى الله علیه وسلم شرکت داشت و از آنها باز نماند و غیبت نکرد… و در تعدادی سریهها نیز به دستور پیامبر شرکت کرد.
حضرت عمر اولین فردی است که امیرالمؤمنین خوانده شد و اولین کسی است که تاریخ هجری را پایهگذاری کرد. او اولین شخصیتی است که مردم را برای نماز تراویح به جماعت دعوت کرد. عمر نخستین فردی است که شبانه در شهر میان مردم گشت میزد، نگهبانی میداد و نیازهای آنان را میپرسید.
عمر، اولین کسی بود که با خود عصای کوچکی برای راهنمایی و تأدیب مردم حمل میکرد. همان کسی بود که فتوحات فراوانی انجام داد و شهرهایی نظیر کوفه و بصره را ساخت.
عمر، نخستین کسی است که سپاه را پایه نهاد. خراج را مرسوم کرد. دیوانها را تدوین کرد. عطایا را تقسیم کرد. قاضیان را به قضاوت گرفت و برایشان آئیننامهی دادرسی نوشت. شهرهایی همچون سواد (بخش واقع میان دجله و فرات)، اهواز، مناطق رشتهکوهای زاگرس، فارس و غیره را به وجود آورد.
عمر، کسی است که همهی شام را فتح کرد. او بود که الجزایر، موصل، آمد و ارمنستان را فتح کرد.
زمانی که لشکریان اسلام در سرزمین «رَی» بودند، سیدنا عمر به شهادت رسید.
عمر، قسمتهایی از شام مانند یرموک، بصره، دمشق، اردن، بیت شنان، طبرستان، جابیه، فلسطین، رمله، عسقلان غزه، سواحل، قدس، بعلبک، حمص، قنسرین، حلب، انتاکیه، حران، رها، رقه، نُصَیبین، رأس عین، شمشاط، عین ورده، دیار بکر (بکر بن وائل)، سرزمینهای موصل، ارمنستان، مصر، اسکندریه و طرابلس غربی تا برقه را فتح کرد.
عمر کسی بود که عراق را گشود و پادشاهی پارسیان را نابود کرد. یزدگرد را در جنگ نهاوند با فرماندهی صحابی، نعمان بن مقرن شکست داد. جنگی که مسلمانان آن را فتح الفتوح نامیدند، جنگی که در آن، مقابله رو در رو با مجوس بود. عمر در مورد آنان (مجوس) روش اهل کتاب را در پیش گرفت، مگر اینکه نکاح آنان با مادران و دخترانشان را باطل گردانید، به همین خاطر آنها همیشه بر او کینه توزی میکنند.
به دست عمر رضی الله عنه، مژدهی غیر قابل تکذیب، یعنی «إِذَا هَلَکَ کِسْریٰ فَلَا کِسْریٰ بَعْدَهُ»، تحقق پیدا کرد. او شهرهای عراق، قادسیه، حیره، مهرسیر، ساباط ، مدائن، شهرهای کسری، مناطق فرات، دجله، ابله، بصره، اهواز، فارس، نهاوند، همدان، قومس، خراسان، اصطخر، اصفهان، شوش، مرو، نیشابور، گرگان و آذربایجان را فتح کرد. لشکریان وی رود را چندین مرتبه در نوردیدند.
عمر به خاطر خداوند فروتن بود، ساده میزیست، خوراکش ساده بود. مشک آب را بر دوشش حمل میکرد. برای اجرای احکام خداوند سختگیر بود. در آن جدی بود، مدارا و شوخی نمیکرد. شیاطین جن از راه او کنار میرفتند. شیاطین انس بر او کینه توزی میکردند.
همسرش امکلثوم دختر حضرت علی، از ایشان گستردگی و فراخی در زندگیشان را خواست که به او گفت: آیا اینکه به تو بگویند: دختر علی و همسر امیرالمؤمنین هستی، برایت کافی نیست؟
حضرت عمر در تاریخ انسانیت به عنوان مَظهر عدالت شناخته میشود. اوست که برای گرفتن حق قبطی میگوید: «چرا مردم را به بردگی گرفتهاید در حالی که آزاد چشم به جهان گشودهاند.»
عمر کسی است که برای آگاه سازی مردم از وظیفهی استانداران میگوید: من آنان را نفرستادم تا اموال شما را بگیرند و پوستهای شما را بکنند.
او کسی است که به پیرمرد یهودی که گدایی میکرد میگوید: این در حق تو انصاف نیست که از جوانیات بهره بردیم و در پیری رهایت کنیم.
نقش انگشتر ایشان این بود: «ای عمر! مرگ برای پند دادن کافی است.» در زمان شهادت سنشان شصت و اندی سال بود.
خداوند از او راضی باد و او را راضی بگرداند.
حدیث موقوفی است که شعبه از اعمش و حماد ابن سلمه از عاصم و هر دو از ابو وائل روایت میکنند که روزی حضرت عمر پرسید: چه کسی از فتنه برایمان میگوید؟
حذیفه گفت: من.
فرمود: تو؟
حذیفه گفت: ای امیرالمؤمنین! آزمایش مرد در مورد خانواده و مالش، که کفارهی آن روزه، صدقه، امر به معروف و نهی از منکر است.
فرمود: تو را از این سؤال نکردم. از فتنهی قبل از قیامت سؤال کردم که همچون دریا موج میزند.
آن گاه حذیفه گفت: ای امیرالمؤمنین! بین تو و آن دری بسته است.
حضرت عمر گفت: مرا از این در خبر بده که آیا شکسته میشود یا باز میشود؟
حذیفه گفت: بلکه شکسته میشود.
پس عمر فرمود: آن وقت تا قیامت بسته نخواهد شد.
ابو وائل میگوید: به مسروق گفتیم: از حذیفه دربارهی آن در بپرس که منظور کیست؟ او رفت و پرسید، حذیفه گفت: این در عمر است.
بار خدایا! از سرورمان عمر راضی باش و مسلمانان را در مصیبتشان برای او عوضی نیکو عطا کن و ما را به او ملحق بگردان.
نویسنده: زهیر سالم
مترجم: مهرنگار حسین بر
با سلام و درود. حتی یک حدیث از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در باب عمر در این نوشتار نبود . در کدام غزوه عمر فراری شد و رسول خدا با جمع اندکی به مبارزه و مقابله با دشمن پرداختند ؟ مساله روشن است ؛ کسی که دستور پیامبر ص را در روزهای پایان عمر شریف آن حضرت نادیده گرفت و گفت حسبنا کتاب الله و پیامبر را آزرد .