فربهیِ من از شادیِ به اوست
نویسنده: صدیق قطبی
در احوال برخی از عارفان آمده است که تنِ چالاک و فربهی داشتهاند و نحیف و نزار نبودهاند و دلیل آن را شادی حاصل از عشق الهی میدیدهاند:
نقل است که شیخ[بوسعید بوالخیر] هیکلی عظیم داشت. گفتند: «این چیست؟»
گفت: «از شادیِ خدای بالم».
کسی گفت: «عجبم میآید تا گردنِ شیخ بدین بزرگی چهگونه در گریبان میگنجد.»
شیخ گفت: «عجبتر ازین هست تا چه گونه در هجده هزار عالم میگنجد.»(چشیدن طعم وقت، شفیعی کدکنی)
«… بایزید بسطامی، در آغاز کارش، آهنگ دیدار مردی از قوم کرد و هفتصد فرسنگ راه پیمود. چون به او رسید، او را فربه یافت. از رفتن نزدِ او پشیمان شد. مرد بر این اندیشهی بایزید اشراف یافت. گفت: ای بایزید! هفتصد فرسنگ راه پیمودن خویش را تباه مکن، این فربهیِ من از شادیِ به اوست.»(دفتر روشنایی، شفیعی کدکنی)
عارف میگوید علت اصلی رنج و اندوه تو این است که بیخبری چه شاهدی در این عالَم هست. محبوبی که به تعبیر مولانا «سلطان بینظیرِ وفادارِ قندخو» است و آدم از سلام گرم او آب میشود.
طلب ای عاشقان خوش رفتار
طرب ای شاهدان شیرینکار
زین سپس دست ما و دامن دوست
بعد از این گوش ما و حلقهی یار
در جهان شاهدیّ و ما فارغ؟!
در قدح جرعهای و ما هشیار؟!
(سنایی)
«اگر بنده بداندی که او را چنین کریم خداوندی است و چنانک هست او را بشناسدی زَهرهاش بشدی از شادی و بنده همیخرامیدی و میلنجیدی[لنجیدن:خرامیدن] از بزرگواریِ خویش.»(بوسعید بوالخیر، چشیدن طعم وقت)
در چنین حالتی مرگ هم شیرین است چرا که عارف با رهیدن از قفس تن به وصال و دیدار سرمدی نایل میشود.
شیخ [بوسعید بوالخیر] را گفتند «در پیش جنازهی تو کدام آیت برخوانیم؟» گفت «آن کاری بلند بود، این بیت برخوانید که:
خوبتر اندر جهان ازین نبود کار
دوست برِ دوست رفت، یار برِ یار
آن، همه اندوه بود، این همه شادی
آن، همه گفتار بود، این، همه کردار»
(چشیدن طعم وقت، شفیعی کدکنی)
#چرا حال عارفان خوب است (۲)
منبع: عقل آبی