گفتند ؛ ولی عمل نکردند !
نویسنده: کتایون محمودی
می توانم آرام باشم و سرم گرم خودم باشد ؛ وقتی اطرافم پر از مردمان آشفته ای است که در هراس و اضطراب اند و نگران فردا؟
چگونه می شود آسوده بود ؛ وقتی تشویش روزهای پیش رو ، خواب از چشمانم گرفته و می دانم که هرگز ، حتی یک روز آینده را نمی شود ، برنامه ریزی و پیش بینی کرد .
می شنویم که آب از آب تکان نمی خورد ؛اما دلمان همچون دریایی طوفانی است .
می گویند : این روزها هم می گذرند ؛ ولی نگفتند به چه قیمتی !
به بهای فرسودگی نسلی که هنوز به سی سال عمرش قد نداده و جوانمرگ شد .
در ازای تاوانی که فقط جوان ها پرداخت کردند .
در قبال پرداخت جوانی و نیرویی که باید در کارخانه و کارگاه و دانشگاه ، صرف تحقیق و خدمت و ابداع شود و در خم کوچه های تاریک نسلی سرگردان ، گم شد و تباه گشت !
عوض کردند روزهای نشاط ملتی را با پی درپی شنیدن خبرهای ناگوار .
تمام قوم و ملیت ها را رنجانده اند .
موج بی توجهی و بی اعتنایی و کشتن کولبران در کردستان ، خفه شدن مردم در گرد و غبار بلوچستان ، کمبود آب سالم در خوزستان ، بی نصیب بودن شهرهای مرزی کرمانشاه از تردد مرزی در ایام خاص.
تحریک اقلیت ها ، بی پاسخ گذاشتن اعتراض به توهین ها ، بلا تکلیفی دانشجو ، حتی با پرداخت شهریه !
بازار داغ بیرحمی و سرهم کلاه گذاشتن .
قیمت ها را بی ضابطه بالا بردن .
پول دشمن ، ملاک رونق و رکود اقتصاد شدن و این همه ، بواسطه ی بی درایتی دولتمردانی است که خودشان هم نمی دانند کجای این وضعیت اند !
دولت امید و اعتدال کجاست که امید را خفه کرد و اعتدال را بر دار !
چهارده آبان نود و هفت