ایلیا پاولویچ پطروشفسکی، خاورشناس روسی و نقد آثار وی

ایلیا پاولویچ پطروشفسکی (I. P. Petroushevsky) خاورشناس روسی یکی از مستشرقینی شمرده میشود که در سالهای اخیر در ایران شهرت یافته است. وی در سال 1898 میلادی در شهر «کی یِفْ» چشم به جهان گشود و پس از گذراندن تحصیلات دبیرستانی، به دانشگاه وارد شد و پایاننامه یا رسالۀ دکترای خود را دربارۀ «تاریخ مناسبات فئودالی در آذربایجان و ارمنستان از قرن 16 تا 19 میلادی» نگاشت. پطروشفسکی از سال 1921 تا 1935 در تفلیس و لنینگراد در شعبههای «فرهنگستان علوم شوروی» به پژوهش پرداخت، و از سال 1931 در دانشگاه تفلیس، تدریس تاریخ را نیز به عهده گرفت. در سالهای جنگ دوم جهانی، تاریخ کشورهای خاور نزدیک را در دانشکدۀ تاشکند تدریس کرد. از سال 1947 در دانشکدۀ «شرقشناسی» وابسته به دانشگاه لنینگراد، مقام استادی یافت. پطروشفسکی در سال 1957 در نخستین کنفرانس شرقشناسی شوروی در تاشکند، سمت نمایندگی از سوی کشور خود را داشت. وی مربی بسیاری از شرقشناسان روسی به شمار میآید. پطروشفسکی به سال 1977 میلادی رخت از جهان بربست.
پطروشفسکی دربارۀ اسلام و ایران پژوهشهایی کرده و آثاری از خود بر جای نهاده است. برخی از آثار پطروشفسکی را به زبان فارسی ترجمه کردهاند (که با رجوع بدانها میتوانیم از آراء این خاورشناس روسی آگاهی یابیم) بدین شرح:
- یکی از کتابهای پطروشفسکی که آن را دربارۀ تاریخ اسلام و ایران تا پایان قرن نهم هجری نگاشته «اسلام در ایران Islam virane v vll-xvw» نام دارد. این کتاب علاوه بر ذکر رویدادهای تاریخی به بیان پارهای از عقاید و احکام اسلامی نیز میپردازد.
پطروشفسکی در این کتاب از حیث تعلیل رویدادها و گزارش آثار و نقل آراء اسلامی به اشتباهات فراوانی درافتاده و اغلاط واضحی در کتابش دیده میشود. کتاب «اسلام در ایران» را «کریم کشاورز» به فارسی برگردانده و ما به هنگام نقد آثار پطروشفسکی به توضیح پارهای از خطاهای وی در این کتاب، میپردازیم.
- کتاب دیگری که از پطروشفسکی در دسترس قرار دارد «تاریخ اسلام» است که پطروشفسکی آن را با همکاری چند تن از نویسندگان روسی نگاشته و هریک از ایشان، نوشتن بخشی از کتاب را به عهده گرفتهاند. پطروشفسکی در این تاریخنامه حوادث قرن چهارم تا هفتم هجری و نیز تاریخ تیموریان و صفویان را به نگارش درآورده است. ترجمۀ کتاب مزبور، نیز از آنِ کریم کشاورز است.
- سومین کتابی که از پطروشفسکی به فارسی در دست داریم، کتاب «کشاورزی و مناسبات ارضی در ایران عهد مغول» است. پطروشفسکی در آغاز این کتاب از منابع و مآخذ خود (که اغلب فارسی و عربیاند) یاد میکند و سپس شرحی از یورش مغولان میآورد و از کشتار و ویرانیهای وسیع آنان سخن میگوید، آنگاه نوبت به توضیح مرحلۀ بازسازی میرسد (که به طور عمده از روزگار غازانخان مغول شروع شد و او که آیین اسلام را پذیرفته بود، برخلاف اسلافش به آبادانی و توسعۀ کشاورزی دستور داد). سپس پطروشفسکی از اقسام زمینداری و بهرهگیری از اراضی و مالیاتهای زمین در آن دوره بحث میکند و سرانجام کتابش را با شرح قیام کشاورزان (سربداران) برای کسب آزادی به پایان میرساند. کتاب پطروشفسکی با تکیه بر منابع و مدارک فراوانی تهیه شده و میتوان از آن بهره گرفت. هرچند از داوریهای نادرست نیز خالی نیست. این کتاب همچون کتب پیشین، از ترجمههای کریم کشاورز به شمار میآید.
- چهارمین کتابی که از پطروشفسکی به فارسی ترجمه شده «نهضت سربداران خراسان D vizhenie serbedarov v khorasane-vijenie cerbedarov v khrassane» نام دارد. کتاب مزبور، ابتدا در یکی از مجلاّت روسی که از انتشارات فرهنگستان علوم شوروی به شمار میرفت (در سال 1956 میلادی) به چاپ رسید، سپس کریم کشاورز آن را به فارسی ترجمه کرد و در ایران انتشار یافت. موضوع کتاب عیناً همان بحثی است که پطروشفسکی در پایان کتاب «کشاورزی و مناسبات ارضی در ایران عهد مغول» آورده و در حقیقت آن فصل را به صورت مقالۀ مستقلی بازگو نموده است.
پطروشفسکی با معیارها و ملاکهای مادی – چنانکه آثارش سرشار از این ضوابطاند- به بررسی قیام سربداران خراسان پرداخته و تحلیلهایی دارد که در آنها از چهارچوب مارکسیسم گامی فراتر نمینهد.
- پنجمین اثری که از پطروشفسکی در دست داریم مقالهای است با عنوان «پیرامون تاریخ بردگی در خلافت تازیان» که ترجمۀ آن را به فارسی «سیروس ایزدی» عهدهدار شده است[1]. پطروشفسکی در این مقاله، رأی یکی از پژوهشگران روسیه به نام ل. ای. نادرزاده را نقد میکند. نادرزاده اعلام کرده بود که: «رشد بردگی در میان تازیانِ پیش از اسلام و در روزگار خلافت، سخت ناچیز بوده و تازیان در تاخت و تاز پیروزمندانۀ خود، به گسترش بردگی دامن نزدند»[2]. و پطروشفسکی نظر او را نمیپسندد و ما در کتاب «بردگی از دیدگاه اسلام»[3] به پطروشفسکی پاسخ دادهایم و شبهات وی و دیگر مخالفان اسلام را در این باره دفع کردهایم.
- ششمین اثری که از پطروشفسکی به زبان فارسی ترجمه شده، دو مقاله با عنوان «دولت در عهد ایلخانان» و «ایرانشناسی در شوروی» است. هردو مقاله را یعقوب آژند به فارسی برگردانده[4]، و به همراه مقالۀ دیگری از ارانسکی به چاپ رسیدهاند. پطروشفسکی در مقالۀ نخست، اقدامات رشید الدین فضل الله، وزیر بزرگ غازان خان را در برقراری عدالت میستاید و پافشاریهای وی را در «رعایت احوال رعیّت» از خلال کارها و نامههایش به گونۀ مؤثّری نشان میدهد. ولی در نهایت از نگرش مادّی خود دست برنمیدارد و همۀ تلاشهای دادگرانۀ رشیدالدین فضلالله را «نوعی دوراندیشی فئودالی و سیاسی» میشمرد!
در مقالۀ دوم، پطروشفسکی از پژوهشگرانی یاد میکند که در روسیّه دربارۀ تاریخ و زبان ایرانی مطالعه کرده یا میکنند و آثار و کتابهای ایشان را نام میبرد.
از پطروشفسکی دیباچهای بر کتاب «ترکمنستان نامه» اثر خاورشناس نامدار روسی بارتولد (Barthold) نیز به فارسی در دست داریم که مترجم آن، کریم کشاورز است[5]. پطروشفسکی مقالات و کتابهای دیگری هم دارد که در دسترس ما نیست.
پطروشفسکی در تاریخ اسلام و ایران مطالعات گستردهای دارد ولی متأسفانه در آثار او، اشتباهات و خطاهای فراوانی دیده میشود. برخی از خطاهای پطروشفسکی از بیدقّتی و نگرش سطحی به مسائل ناشی شده و بعضی دیگر، با طرز فکر مادّی و الحادی وی پیوند دارد. ما در اینجا نمونههایی از لغزشهای او را نشان میدهیم:
الف ـ پطروشفسکی گاهی در فهم آیات قرآن دقت نمیکند و به اسلام ناآگاهانه طعنه میزند! مثلاً در صفحۀ 78 از کتاب «اسلام در ایران» مینویسد:
«اسلام، نام اسکندر مقدونی را هم به فهرست پیامبران عادی (نبی) افزود (الإسکندر ذوالقرنین)»!
این سخن از دو جهت خطاست، یکی آنکه اگر پطروشفسکی با اندک تأمّلی قرآن کریم را خوانده بود، میدید که در آنجا نامی از اسکندر مقدونی یا الإسکندر ذوالقرنین نیامده! بلکه تنها از «ذوالقرنین» یاد شده است. اما اینکه ذوالقرنین چه کسی بوده؟ مفسّران قرآن، آراء گوناگونی در این باره آوردهاند. بعضی او را از پادشاهان یمن میشمرند که نامشان با کلمۀ «ذو» آغاز میشود و آنها را إذواء یمن میگویند و بعضی دیگر ذوالقرنین را با کورش پادشاه هخامنشی منطبق میدانند … پطروشفسکی بدون هیچ دلیلی ذوالقرنین را همان اسکندر مقدونی میشمارد چنانکه تعبیر «الإسکندر ذوالقرنین» را دربارۀ وی به کار میبرد و شگفت آنکه این معنا را به اسلام نسبت میدهد و سپس بر دین حق، طعنه میزند! دوم آنکه از ذوالقرنین در قرآن مجید به عنوان یکی از پیامبران خدا یاد نشده، هرچند از وحی خداوندی به او سخن رفته است، اما ما میدانیم که از دیدگاه قرآن تنها وحی به کسی، دلیل بر نبوّت وی شمرده نمیشود چرا که قرآن کریم مادر موسیu و حواریّون عیسیu را نیز از وحی الهی برخوردار میشمرد[6] ولی مقام پیامبری برای آنان قائل نیست. بنابراین، ادّعای پطروشفسکی که اسلام نام اسکندر مقدونی را به فهرست پیامبران افزود! از بیدقتی در مفهوم آیات، سر زده است.
ب ـ آگاهی پطروشفسکی از احکام اسلام نیز (همانند تفسیر قرآن) گاهی ناقص و نارسا است. مثلاً در صفحۀ 87 از کتاب «اسلام در ایران» مینویسد:
«حج برای فقیران و ناتوانان و زنان و بندگان و به طور اعم برای اشخاص غیرمستطیع که نتوانند خویشتن را اداره کنند، واجب نیست ولی با این وصف بسیاری از فقیران و زنان مراسم حج را برگزار میکنند»!
میدانیم که برگزاری مراسم حج بر مرد و زن مسلمان به شرط توانایی مالی و بدنی واجب است، و از این حیث هیچ تفاوتی میان زن و مرد وجود ندارد. قرآن کریم هم در وجوب حج، زنان را از مردان جدا نکرده و بطور عموم گفته است:
﴿وَلِلَّهِ عَلَى ٱلنَّاسِ حِجُّ ٱلۡبَيۡتِ مَنِ ٱسۡتَطَاعَ إِلَيۡهِ سَبِيلٗاۚ﴾ [آل عمران: 97].
«بر عهدۀ مردم است که برای خدا آهنگ آن خانه (کعبه) کنند، هرکس توانایی دارد که رهسپار آنجا شود».
هیچ فقیهی هم در اسلام فتوی نداده که حج بر زنان واجب نیست. بنابراین، ادعای پطروشفسکی بیاساس و ناشی از اشتباه است.
نمونۀ دیگر آنکه پطروشفسکی در صفحۀ 206 از کتاب «اسلام در ایران» مینویسد:
«این نکته شایان توجه است که فقه اسلامی برای دلیل کتبی (اسناد و مدارک کتبی) چندان اهمیّتی قائل نیست»!
اگر پطروشفسکی، قرآن مجید را که نخستین منبع فقه اسلامی شمرده میشود ملاک قرار داده بود البته به روشنی بر خطای خود پی میبرد زیرا در قرآن کریم تصریح شده است:
﴿إِذَا تَدَايَنتُم بِدَيۡنٍ إِلَىٰٓ أَجَلٖ مُّسَمّٗى فَٱكۡتُبُوهُۚ وَلۡيَكۡتُب بَّيۡنَكُمۡ كَاتِبُۢ بِٱلۡعَدۡلِۚ وَلَا يَأۡبَ كَاتِبٌ أَن يَكۡتُبَ كَمَا عَلَّمَهُ ٱللَّهُۚ فَلۡيَكۡتُبۡ وَلۡيُمۡلِلِ ٱلَّذِي عَلَيۡهِ ٱلۡحَقُّ وَلۡيَتَّقِ ٱللَّهَ رَبَّهُۥ وَلَا يَبۡخَسۡ مِنۡهُ شَيۡٔٗاۚ فَإِن كَانَ ٱلَّذِي عَلَيۡهِ ٱلۡحَقُّ سَفِيهًا أَوۡ ضَعِيفًا أَوۡ لَا يَسۡتَطِيعُ أَن يُمِلَّ هُوَ فَلۡيُمۡلِلۡ وَلِيُّهُۥ بِٱلۡعَدۡلِۚ وَٱسۡتَشۡهِدُواْ شَهِيدَيۡنِ مِن رِّجَالِكُمۡۖ فَإِن لَّمۡ يَكُونَا رَجُلَيۡنِ فَرَجُلٞ وَٱمۡرَأَتَانِ مِمَّن تَرۡضَوۡنَ مِنَ ٱلشُّهَدَآءِ أَن تَضِلَّ إِحۡدَىٰهُمَا فَتُذَكِّرَ إِحۡدَىٰهُمَا ٱلۡأُخۡرَىٰۚ وَلَا يَأۡبَ ٱلشُّهَدَآءُ إِذَا مَا دُعُواْۚ وَلَا تَسَۡٔمُوٓاْ أَن تَكۡتُبُوهُ صَغِيرًا أَوۡ كَبِيرًا إِلَىٰٓ أَجَلِهِۦۚ ذَٰلِكُمۡ أَقۡسَطُ عِندَ ٱللَّهِ وَأَقۡوَمُ لِلشَّهَٰدَةِ وَأَدۡنَىٰٓ أَلَّا تَرۡتَابُوٓاْ﴾ [البقرة: 282].
«چون به یکدیگر تا مدتی معیّن وام دهید، آن را بنویسید و باید نویسندهای میان شما موضوع را به درستی بنویسد… و نباید از نوشتنِ وامتان تا سرآمدش ـ چه کوچک باشد یا بزرگ ـ ملول شوید که این نزد خدا دادگرانهتر و برای گواهی استوارتر و برای اینکه به تردید دچار نشوید، بهتر است…».
با وجود این، چگونه پطروشفسکی ادّعا دارد که اسناد و مدارک کتبی در فقه اسلامی چندان اهمیّتی ندارد؟!
ج ـ نقد پطروشفسکی از احکام اسلام نیز بسیار ناپخته و دور از تحقیق است. به عنوان نمونه وی در صفحۀ 175 از کتاب «اسلام در ایران» مینویسد:
«فقه اسلامی اساس استواری در حقوق جزائی پدید نیاورده و چون بر اصول دینی مبتنی است، مفاهیم جنایت و معصیت و گناه در آن توأم شده… طبق فقه اسلامی فرد، موضوع حقوق نبوده بلکه خانواده است و قتل، جنایتی علیه جامعه شناخته نشده بلکه بزهی محسوب میگردد که بر ضدّ خاندان مقتول صورت گرفته!».
باید گفت: هیچکدام از ایرادهای پطروشفسکی بر فقه اسلامی وارد نیست به دلیل آنکه:
اولاً: اسلام کیفری را که (در دنیا) برای مجرمان معیّن کرده، موجب آمرزش ایشان نمیشود و آمرزش مجرمان را در گرو توبۀ آنها میداند و همین امر نشانۀ آنست که از دیدگاه اسلام، مفهوم معصیت و گناه با جنایت (به معنای حقوقی آن) تفاوت دارد. گواه بر این معنا آن است که قرآن کریم پس از فرمان دادن به کیفر سارق، اعلام میکند که اگر سارق ـ پس از کیفر ـ توبه کند در آن صورت خداوند گناهش را میآمرزد (سورۀ مائده، آیۀ 38 و 39). پس گناه از نظر اسلام ریشه در دل و جان آدمی دارد و بدون توبه پاک نمیشود، در صورتی که جنایت ممکن است از راه خطا رخ دهد و جانی، گناهکار نباشد چنانکه در قرآن مجید از «قتل خطأ» و مسائل مربوط به آن، سخن رفته است.
ثانیاً: قتل عمدی از دیدگاه قرآن مجید علاوه بر اینکه خانوادۀ مقتول را میآزارد آسیبی نسبت به مصالح جامعه نیز شمرده میشود که پطروشفسکی تنها به یک بُعدِ موضوع نگریسته و از بُعد دیگر آن غافل مانده است، در غیر این صورت میدید که قرآن کریم به وضوح میفرماید:
﴿مَن قَتَلَ نَفۡسَۢا بِغَيۡرِ نَفۡسٍ أَوۡ فَسَادٖ فِي ٱلۡأَرۡضِ فَكَأَنَّمَا قَتَلَ ٱلنَّاسَ جَمِيعٗا…﴾ [المائدة: 32].
«هرکس، دیگری را ـ بدون آنکه شخصی را کشته یا در زمین فسادی کرده باشد ـ بکشد، مانند آن است که همۀ مردم را کشته است».
از همین رو، «قصاص» در شریعت اسلام تنها برای تسکین خانوادۀ مقتول مقرّر نشده بلکه برای حفظ و حمایت از حیات جامعه نیز تشریع شده است. همانگونه که در قرآن مجید میخوانیم:
﴿وَلَكُمۡ فِي ٱلۡقِصَاصِ حَيَوٰةٞ يَٰٓأُوْلِي ٱلۡأَلۡبَٰبِ﴾ [البقرة: 179].
«ای خردمندان، قصاص مایۀ پایداری زندگی شما است».
د ـ معلومات تاریخی پطروشفسکی نیز مغلوط است. مثلاً در صفحۀ 35 از کتاب «اسلام در ایران» مینویسد:
«شخص ابوسفیان از دشمنی با محمد سر باز زد و حتی دختر خویش را به زنی به وی داد»!
و این غلط آشکاری است، زیرا مورّخان اتفاق دارند که امّ حبیبه دختر ابوسفیان پیش از آنکه پدرش از دشمنی با پیامبر دست بردارد، خود مسلمان شده و با پیامبر ازدواج کرده بود[7].
نمونۀ دیگر آنکه پطروشفسکی در کتاب مذکور، در صفحۀ 55 مینویسد:
«حسین با گروه کوچکی حرکت کرد و مسلم بن عقیل پسر عمّ خویش را پیشاپیش فرستاد ولی عبیدالله زیاد حاکم کوفه، نائرۀ شورش شیعیان کوفه را در نطفه خاموش کرد و مسلم پیش از رسیدن به کوفه هلاک شد»!
این سخن نیز با آثار تاریخی همراه نیست و مورّخان تصریح کردهاند که مسلم بن عقیل در کوفه دستگیر شد و در همانجا به شهادت رسید[8].
ه ـ کتابشناسی پطروشفسکی هم دقیق نیست. به عنوان نمونه در صفحۀ 277 از کتاب «اسلام در ایران» مینویسد:
«یکی دیگر از فقهای امامیّه که نفاذ کلامش بیشتر است محمدبن یعقوب کلینی بوده که به سال 328 ه در بغداد درگذشت. کتاب مفصّل الکافی فی علمالدّین تألیف اوست و مجموعهای محتوای بیش از شانزده هزار حدیث که به قول خود مصنّف، (5072) حدیث از آن میان، صحیح و مورد وثوق و 9485 حدیث آن، ضعیف، و وی باقی را با قید احتیاط میپذیرد. این مجموعه به دو بخش تقسیم شده، بخشی دربارۀ اصول و بخش دیگر در فروع».
بیان پطروشفسکی در اینجا از دو جهت خطا است، یکی آنکه محمدبن یعقوب کلینی احادیث خود را به صحیح و ضعیف و احادیث قابل احتیاط، تقسیم نکرده و تعداد هر دسته را برنشمرده است. این کار مدتها پس از کلینی از سوی برخی مشایخ شیعه صورت گرفته است[9]. دوم آنکه کتاب کافی، تنها به اصول و فروع تقسیم نمیشود بلکه «روضۀ کافی» را نیز باید به آن دو بخش افزود.
و ـ علاوه بر انواع لغزشهایی که در آثار پطروشفسکی دیده میشود، خطای بزرگی در کار وی وجود دارد که بر سراسر پژوهشهای پطروشفسکی حکومت میکند و آن، خطای مادّیگری و الحاد است! این انحراف، پطروشفسکی را برمیانگیزد که ابعاد معنوی و روحی را در رویدادهای تاریخ نادیده انگارد و تنها به تحلیلهای نارسای مادی بسنده کند. از این رو در بسیاری از موارد، تحلیلهای تاریخی پطروشفسکی سست و موهن جلوه میکند مانند آنکه در صفحۀ 18 از کتاب «اسلام در ایران» دربارۀ علل پیدایش آیین اسلام چنین مینویسد:
«بدین سبب ظهور دین جدید یا اسلام که یکی از سه دین به اصطلاح جهانی است، در شبه جزیرۀ عربستان نتیجۀ عوامل اجتماعی و اقتصادی بوده است. جامعۀ پدرشاهی قدیمی عربی با سازمان طایفهای و قبیلهای و خصومتها و نفاقهایش در شرف انقراض بوده، با آن جامعه میبایست بتپرستی قدیم و بدوی و بتان و خدایان نجومی و قبیلهای و قائل شدن روح برای اجسام و اشیای بیجان و خلاصه کیش کهنه سقوط کند و عقیدۀ دینی نوینی که مبتنی بر یکتاپرستی و تعلّق همه به کیش واحد و آیین برادری بوده برخلاف نفاق و خصومت بینالقبائل باشد، جایگزین آن گردد. فقط چنین معتقداتی میتوانست دلیل و رهنمای عقیدتی دولت جدید سراسر عربستان قرار گیرد».
در پاسخ پطروشفسکی باید گفت که:
عربهای بتپرست هیچگاه بر سر بتهای خود با یکدیگر نزاع و ستیزه نداشتند تا از این کار به تنگ آمده و آمادۀ یکتاپرستی شوند! سیصد و شصت بت (چنانکه پطروشفسکی اعتراف نموده[10]) در خانۀ کعبه کنار یکدیگر صف کشیده و هر کدام معبود قبیلهای بودند و هرگاه قبائل عرب به زیارت کعبه میآمدند، بدون جنگ و جدال آنها را پرستش مینمودند. نه هیچ قبیلهای بت دیگری را ویران کرد و نه هیچ دستهای معبود دستۀ دیگر را به سرقت برد. پس اگر پیامبر بزرگ اسلام ج مردم را با پافشاری بسیار به ترک بتپرستی فرانخوانده بود، چه دلیلی داشت که آنان خدایان مقدّس خویش را درهم شکنند و به یکتاپرستی روی آورند؟ مگر در میان اقوام بابلی و آشوری و کلدانی… قرنهای طولانی بتپرستی شایع نبود و انواع بتها را نمیپرستیدند؟ پس چرا ایشان تصمیم نگرفتند تا تمام بتهای خویش را نابود سازند و رو به توحید آورده یکتاپرست شوند؟!
علاوه بر این، اقوام بتپرست أوْس و خَزْرَج مدّتهای بسیار طولانی با یکدیگر نزاع و اختلاف داشتند تا آنکه پیامبر ارجمند اسلام ظهور کرد و در سایۀ ایمان به خدای یکتا، میان آنها الفت و برادری افکند[11]. چرا این دو قبیله در این مدت دراز از اختلاف و دشمنی باهم به تنگ نیامدند و راه یکتاپرستی و یگانگی را در پیش نگرفتند؟! و پس از این نزاع به چه دلیل مجدّداً شرک و دوخدایی (ثنویّت) در میان عرب بازنگشت؟!
آیا اینگونه تحلیلهای پطروشفسکی واقعاً تحلیلهای «علمی» و «منصفانه» است؟
یا این خاورشناس روسی خواسته است تاریخ را به گونهای تفسیر کند که مورد پسند «حزب حاکم» در کشورش قرار گیرد؟
[1]– سیروس ایزدی، مقاله مزبور را از انگلیسی به فارسی برگردانده و مینویسد که این مقاله با عنوان:
“On the history of slavery in the califate from the seventh to the tenth century”.
در مجموعه خاورشناسی کمبریج و هاروارد منتشر شده است.
[2]– به کتاب «سه مقاله درباره بردگی» اثر پطروشفسکی و بلیانف، ترجمه سیروس ایزدی، مقاله اول، ص11 نگاه کنید.
[3]– از انتشارات «بنیاد دائرة المعارف اسلامی، سال 1372 ه . ش».
[4]– یعقوب آژند، مقاله نخستین را از مجله (Journal Central Asian) و مقاله دوم را از «سلسله مقالات پنجاهمین مطالعات شرقی شوروی» برگرفته است. (به مقدمه کتاب ایرانشناسی در شوروی، اثر پطروشفسکی و ارانسکی، ترجمه یعقوب آژند بنگرید).
[5]– به ترکستاننامه، اثر بارتولد، ترجمه کریم کشاورز، از صفحه 1 تا 26 نگاه کنید.
[6]– چنانکه در قرآن مجید آمده است: ﴿وَأَوۡحَيۡنَآ إِلَىٰٓ أُمِّ مُوسَىٰٓ﴾ [القصص: 7] و نیز: ﴿وَإِذۡ أَوۡحَيۡتُ إِلَى ٱلۡحَوَارِيِّۧنَ﴾ [المائدة: 111].
[7]– به عنوان نمونه به تاریخ طبری (تاریخ الأمم والملوك) ج 3، ص 165، چاپ لبنان نگاه کنید.
[8]– به عنوان نمونه به تاریخ طبری (تاریخ الأمم والملوك) ج 5، ص 350، چاپ لبنان نگاه کنید.
[9]– به کتاب لؤلؤة البحرین، اثر شیخ یوسف بحرانی، ص 394 و کتاب مستدرکالوسایل، اثر میرزا حسین نوری طبرسی، ج 3، ص 541 نگاه کنید.
[10]– پطروشفسکی در صفحه 19 از کتاب «اسلام در ایران» مینویسد: «به موجب روایتی که در دست است در این محل 360 تا از این گونه بتان یا صنمها که نماینده همه خدایان اعراب شمالی به شمار میرفتند، برپا بودند».
[11]– پطروشفسکی در این باره مینویسد: «محمد میان دو قبیله اوس و خزرج که در گذشته با یکدیگر رقابت میورزیدند، آشتی داد». (اسلام در ایران، ص 30).
=================================
نقد آثار خاورشناسان
نوشته: مصطفی حسینی طباطبایی
منبع: islahnet.com