توماس آرنولد، خاورشناس انگلیسی و نقد آثار وی

توماس واکر آرنولد (Thomas Waker Arnold) از مشاهیر خاورشناس انگلیس است. وی در سال 1864 میلادی در دِوُن پورت از شهرهای انگلستان به دنیا آمد. پس از گذراندن تحصیلات ابتدایی، به مدرسۀ متوسطۀ «پلیموت» و سپس به مدرسۀ «سیتی آف لندن» وارد شد. آنگاه برای تحصیلات دانشگاهی به کالج «ماکدالین» در دانشگاه کمبریج رفت. در آنجا تحتتأثیر پروفسور کاول (Cowel) و پرفسور روبرتسون (Robertson) قرار گرفت، و به کار اسلامشناسی روی آورد به طوری که در همان اوایل ورود به کمبریج، رسالهای دربارۀ اسلام تحت عنوان آیین محمد (Muhammadanism) نگاشت. پس از فراغت تحصیلی از کمبریج، به دریافت دکترای فلسفه از دانشگاه داچ (درپراگ) و نیز به اخذ دکترای ادبیات نایل آمد و به عضویّت کالج ماکدالین در دانشگاه کمبریج پذیرفته شد. پرفسور آرنولد که با زبانهای گوناگون آشنایی یافته بود، به هند سفر کرد و در دانشگاه «الیگره» به تدریس پرداخت، و مدت ده سال در آن دیار اقامت گزید و در میان استادان و دانشمندان به حسن شهرت معروف شد و سمت استادی در دانشگاه دولتی لاهور را یافت. آرنولد از مصر و ترکیه و قبرس و فلسطین دیدن کرد و از علاّمه شبلی نعمانی و برخی دانشمندان دیگر هند در اسلامشناسی بهره گرفت. وی در بازگشت به انگلیس به دریافت نشانهای علمی و افتخاری فراوانی نائل آمد و نیز به عضویّت آکادمی بریتانیا و استادی مدرسۀ معارف شرقی در دانشگاه لندن و غیره برگزیده شد. پرفسور آرنولد در ژوئن سال 1930 میلادی به سن 84 سالگی در انگلستان وفات کرد.
از توماس آرنولد آثار متعدّدی موجود است که کمتر به زبان فارسی ترجمه شده و در اینجا به معرفی پارهای از آنها میپردازیم:
- میراث اسلام (The legzcy of Islam). این کتاب از هنر اسلامی و نفوذ آن بر نگارگری در جهان غرب، بحث میکند. کتاب مزبور به وسیلۀ عبدالمجید سلیک به زبان اردو ترجمه شده است. مصطفی علم نیز آن را با عنوان «میراث اسلام» به فارسی برگردانده است. همچنین مترجم عرب، جرجیس فتحالله مقالهای تحت عنوان «الفنُّ الإسلاميّ وأثرهُ علی التّصویرِ في أروبا» در کتاب «تراثُ الإسلام» از توماس آرنولد به زبان عربی ترجمه کرده است.
- عهد قدیم و عهد جدید در هنرهای مذهبی مسلمانان.
(The old and new Testaments in Muslim Religious…).
- هنر نقاشی در اسلام (Painting in Islam).
- مواعظ اسلام (The Preaching of Islam).
- کمالالدّین بهزاد و نگارگریهای او در کتاب ظفرنامه.
(Bihzad and His Paintings in the Zafar-Nameh)
- خلافت (The Caliphate) با همکاری سیلویا حییم (Sylvia G. Haim).
- کتاب اسلام (The Islamic Book) دربارۀ تاریخ و هنر اسلامی از قرن هفتم تا قرن هیجدهم میلادی.
- اعتقاد اسلامی (The Islamic Faith).
- مجموعهای از مطالعات شرقی که به پروفسور ادوارد براون تقدیم شده است
(A Volume of oriental studies presented to Edward G. Browne).
- دعوت اسلام (تاریخ گسترش اعتقاد اسلامی) The Preaching of Islam.
این کتاب مهمترین کتاب پروفسور آرنولد شمرده میشود و مکرّر به زیور چاپ درآمده و به زبانهای گوناگون ترجمه شده است. کتاب مزبور را دکتر ابوالفضل عزّتی تحت عنوان «تاریخ گسترش اسلام» از انگلیسی به فارسی برگردانده و دانشگاه تهران آن را به چاپ رسانده است. حسن ابراهیم حسن و دستیارانش نیز ترجمهای به زبان عربی با عنوان «الدّعوة إلى الإسلام» از کتاب آرنولد، عرضه داشتهاند.
پروفسور آرنولد، بخشی بزرگی از آثار خود را به هنر نگارگری (نقاشی) در اسلام اختصاص داده است ولی آنچه به نظر ما بیشتر اهمیّت دارد کار پرثمری است که وی دربارۀ تاریخ گسترش اسلام کرده و تتبّع فراوان را با انصاف در داوری، قرین نموده است. کتاب دعوت اسلام یا «تاریخ گسترش اعتقاد اسلامی» اثر آرنولد، نکات جالب و مثبتی را در بر دارد که بازگفتن برخی از آنها در اینجا بیمناسبت نیست.
توماس آرنولد در آغاز کتابش ادیان را به دو دسته: «ادیان دعوتی و ادیان غیردعوتی “Missionary and Non-Missionary Religions” تقسیم میکند و اسلام را از جملۀ ادیان دعوتی میشمرد که به وسیلۀ تبلیغ صحیح در جهان گسترش یافت. آرنولد به کمک دلایل و مدارک فراوانی نشان میدهد که مسلمان شدن ملل گوناگون از بیم شمشیر مسلمانان نبود و با آزادی و به دلخواه، صورت پذیرفت. توماس آرنولد در فصل نخستین از کتابش، آیاتی از قرآن مجید را که به تبلیغ دیانت ـ بدون اکراه و اجبار ـ اشاره میکنند، گواه میآورد و در فصلهای بعدی، نشر اسلام را در سرزمینهای مختلف مورد بررسی قرار میدهد و از انتشار اسلام در میان ملل مسیحی آسیای غربی و افریقا و اسپانیا و ایران و آسیای مرکزی و هند و چین و دیگر نواحی سخن به میان میآورد. آرنولد در خلال بحثهای خود اولاً نشان میدهد که فتوحات اسلامی در صدر اسلام با استقبال تودۀ مردم روبرو میشده و از نوع «جنگهای آزادیبخش» به شمار میآمده است. به عنوان نمونه، مینویسد:
«موقعی که ارتش مسلمانان به درّۀ اردن رسید و ابوعبیده در محل اردوگاه، سپاه خود را مستقر نمود، سکنۀ مسیحی منطقه، نامهای بدین مضمون برای مسلمانان ارسال داشتند: ای مسلمانان، ما شما را بر بیزانسها ترجیح میدهیم هرچند آنان همکیش ما هستند! زیرا شما ما را در دین و ایمان خود، آزاد گذارده و با ما ترحم و مهربانی بیشتر رفتار میکنید و از اِعمال زور و ظلم در مورد ما خودداری مینمایید و حکومت شما بر ما به مراتب بهتر از حکومت بیزانسها است، زیرا آنان اموال ما را به غارت برده و خانههای ما را تصاحب نمودند. اهالی امسا دروازههای شهرهای خود را بر لشکر هراکلیوس بستند و به مسلمانان اطلاع دادند که حکومت و عدالت اسلامی را بر بیعدالتی و فشار و تعدّیات یونانیان ترجیح میدهند»[1].
همچنین آرنولد دربارۀ فتح رهاییبخش ایران مینویسد:
«سلطنت آخرین پادشاه ساسانی با هرج و مرج ناراحتکنندهای همراه بود و احساسات مردم ایران نیز نسبت به فرمانروایان خود غیردوستانه بود زیرا فرمانروایان، نیروی خود را در راه تأیید سیاست زجر و شکنجه به منظور تثبیت خود و تقویت دین دولتی و زرتشتی به کار میبردند. روحانیون زرتشتی قدرت وسیعی را در دستگاه دولت و دربار در اختیار داشتند و در شورای سلطنتی و دربار دارای نیرو و نفوذ فوقالعادهای شده بودند و برای خود سهم و نقش مهمی را در ادارۀ امور مدنی و دولتی کشور اشغال کرده بودند. آنان از قدرت خود به منظور زجر، شکنجه و فشار بر سایر گروههای دینی (که بسیار نیز بودند) و با آنها توافق نداشتند، استفاده مینمودند… این زجر و شکنجه و تجسّس عقاید و دین در تمام مردم یک نوع حسّ تنفّر علیه دین رسمی زرتشتی و خاندان پادشاهی که به تحمیل آن (کیش) بر مردم کمک مینمود به وجود آورده بود و موجب آن شد که فتح اعراب به صورت یک نوع نجات، رهایی و آزادی جلوه نماید»[2].
ثانیاً: توماس آرنولد نشان میدهد که مسلمانان پس از ورود به هر منطقهای مردم را در انتخاب دین آزاد میگذاشتند و آنها را در پذیرش تعالیم قرآن مجبور نمیکردند چنانکه مینویسد:
«(برای) این مطلب که پذیرش اسلام به وسیلۀ مسیحیان، معلول فشار نبود میتوانیم از شواهد تاریخی که حاکی است از این که در طول مدت خلاء در مقامات و پستهای روحانیّت مسیحی، مسیحیان از آزادی کامل دینی برخوردار بودند و میتوانستند کلیساهای خود را نگهداری و تعمیر کنند و حتی کلیساهای جدیدی بسازند و از محدودیتهایی که در موارد مختلف داشتند نیز آزاد شدند و در محاکم خصوصی خود محاکمه میشدند و رهبانان و روحانیّون از پرداخت مقرّری و مالیات معاف بودند و حتی از امتیازاتی نیز برخوردار بودند، استفاده کنیم»[3].
و نیز دربارۀ مذاهب گوناگونی که در ایرانِ پیش از اسلام تحت فشار بودند، پس از ورود اسلام به ایران مینویسد:
«پیروان تمام این ادیان مختلف توانستند تحت حمایت حکومتی که آزادی دینی و معافیّت از خدمت نظام اجباری را در مقابل پرداخت مبلغ ناچیزی برای آنان تأمین نمود نفس راحت و آزادی بکشند»[4].
ثالثاً: آرنولد میکوشد تا ثابت کند که سادگی و روشنی تعالیم اسلام، موجب جلب فرقههای گوناگون شد و آنان از عقاید پیچیده و شکبردار، به سوی اسلام روشن استوار آمدند، چنانکه مینویسد:
«برای شرق با عشق و علاقۀ خاصّی که به سادگی مفاهیم دارد، فرهنگ یونان از نقطهنظر دینی یک نوع بدبختی بود زیرا تعلیمات عالی و سادۀ مسیح را به یک سلسله تفکرات پیچیده و غیرقابل درک و مملو از نکات قابل تشکیک و تردید، تبدیل نمود. این بلاتکلیفی دینی و پیچیدگی روحی منتهی به پدید آمدن یک احساس یأس عمیق شد و اساس اعتقادات دینی را متزلزل نمود. بهطوری که وقتی سرانجام به طرز غیرمترقّبه از بیابان عربستان خبر ظهور پیام و دین جدید منتشر شد، این مسیحیّت شرقی غیرمشروع که در اثر اختلافات داخلی متلاشی شده و اساس اعتقاداتش را از دست داده بود، نتوانست دیگر در برابر جذابیّت دین جدید که توانست در همان وهلۀ اول تمام شکوک و تردیدهای ناراحتکننده را زایل نماید، و موفق شد علاوه بر عقاید و اصول ساده و آسان و غیرقابل تشکیک، امتیازات مادّی فراوانی را نیز عرضه دارد، مقاومت بنماید»[5].
از اینها گذشته، توماس آرنولد از سر انصاف همچون یک مسلمان راستین امتیازات اسلام را برمیشمرد، و مثلاً مینویسد:
«مردم عملاً به علت پرستش مقدّسین و قبور شهدا و فرشتگان و مردهپرستی، مشرک بودند. طبقۀ بالا، فاسد، طبقۀ متوسط به علت فشار مالیات سرخورده، و بندگان و اسیران نیز بدون امید و آرزو و نسبت به سرنوشت خود و حال و آینده بیتفاوت بودند».
اسلام با یاری خدا این تودۀ فساد و خرافات را به کنار زد و به دور ریخت. اسلام یک نوع طغیان علیه تفکّرات متضادّ دینی بود. اسلام طغیانی علیه مجادلات توخالی مسیحی و یک نوع انقلاب مردانه علیه تجرّد به عنوان نشانۀ زهد و وَرَع بود. اسلام معتقدات منطقی و اساسی دینی را به وجود آورد. وحدت و عظمت پروردگار، خداوند مهربان (را مورد توجه قرار داد که) صادق و عادل است و مردم را به اطاعت از خود و توکل به حق دعوت مینماید. اسلام آزادی و مسئولیّت بشر و حقانیّت معاد و روز داوری و پاداش نیکوکاران و مجازات بدکاران را اعلام داشت. اسلام وظایف عبادی، تکالیف مربوط به کمکهای مالی، روزه و کمک به دیگران را تعیین نمود. اسلام فضایل مصنوعی، طبقهبندی و امتیازات دینی، نادانی، عواطف اخلاقی غیراساسی، مناقشات کلامی و لفّاظیهای متألّهین را طرد میکند. اسلام رهبانیّت را به مردانگی تبدیل نمود. به بردگان امید و به بشریّت برادری را عرضه داشت و به حقایق و احتیاجات اساسی بشر اعتراف نمود»[6].
از این نکات مثبت که بگذریم پارهای از اشتباهات نیز در کتاب آرنولد به چشم میخورد که به ذکر یکی از آنها در اینجا بسنده میکنیم.
توماس آرنولد در فصل هفتم از کتابش مینویسد:
«گفته شده است که خود پیامبر مستقیماً و آشکارا دستوری صادر نموده بود که براساس آن با زرتشتیان نیز میبایستی درست مانند اهل کتاب (یهود و نصاری) رفتار شود و آنان نیز میتوانستند با پرداخت جزیه از حمایت دولت اسلامی و امنیّت عمومی برخوردار باشند. محتملاً این حدیث در قرن دوم هجری هنگامی که تأیید پیامبر در مورد حقوق پیروان ادیان مختلفی که اعراب در فتوحات خود با آنان برخورد نمودند لازم به نظر میرسید، جعل شد»![7].
این احتمال، خردمندانه و پذیرفتنی نیست، زیرا حدیثی که آرنولد بدان اشاره میکند در کهنترین کتب اسلامی (از سنّی و شیعی) آمده است، و با عمل پیامبرگرامی اسلام ج نیز کاملاً موافقت دارد (که خود قرینهای بر درستی آن محسوب میشود).
در کتاب الموطّأ (از کتب معتبر سنّی) اثر امام مالک (93-179 ه) میخوانیم:
«أنَّ عمر بن الخطّابِ ذكرَ المجوسَ فقال: ما أدری كیفَ أصنعُ في أمرهم؟ فقال: عبد الرّحمنِ بنِ عوفٍ أشهدُ لسمعتُ رسول الله ج یقولُ: «سُنُّوا بِهِمْ سُنَّةَ أَهْلِ الْكِتَابِ»[8].
یعنی: «عمربن خطّاب از مجوس (زرتشتیان) یاد کرد و گفت: نمیدانم در کار آنان چگونه عمل کنم؟ عبدالرحمن بن عوف گفت: گواهی میدهم که از رسول خدا ج شنیدم فرمود: «سُنُّوا بِهِمْ سُنَّةَ أَهْلِ الْكِتَابِ». یعنی «با آنها به روش اهل کتاب رفتار کنید».
همین مضمون را قاضی ابویوسف (113-182 ه( در کتاب «الخراج» از پیامبر خداج گزارش کرده است[9].
و از محدّثان قدیم شیعه، ابن بابویه در کتاب «من لا یحضرهُ الفقیه» نیز از این حدیث یاد کرده است[10].
سند حدیث هم در کتب فریقین به افراد راستگو و بزرگوار میرسد چنانکه در کتاب «موطّأ» از سند حدیث مزبور بدینصورت یاد شده:
مالك، عنْ جعفرِ بنِ محمّدِ بنِ عليٍّ، عنْ أبیهِ، أنَّ عمرَ بنَ الخطّابِ ذكرَ المجوس …
رفتار پیامبر اکرم ج نیز در روزگار خود با زرتشتیان بحرین و هجر به همین صورت بوده است. یعنی آنها را از زمرۀ اهل کتاب شمرده و از ایشان «جزیه» پذیرفته است، چنانکه بلاذری در کتاب «فتوحالبلدان» گزارش میکند[11] و در صحیح بخاری نیز میخوانیم:
«لمْ یكنْ عمرُ أخذَ الجزیةَ منَ المجوسِ حتّی شهدَ عبد الرّحمنِ بنِ عوفٍ أنَّ رسول اللهج أخذَها منْ مجوسِ هجر»[12].
یعنی: «عمر، از مجوس (زرتشتیان) جزیه نمیگرفت تا آنکه عبدالرّحمن بن عوف گواهی داد که رسول خدا ج از زرتشتیان هجر جزیه پذیرفت».
باز در صحیح بخاری آمده است:
«أنَّ رسولَ اللهِ ج بعثَ أبا عبیدةِ بنِ الجرّاحِ إلَی البحرینِ یأتي بجزیتِها»[13].
یعنی: «رسول خدا ج ابوعُبیدة جرّاح را به بحرین فرستاد تا جزیۀ آنجا را بیاورد»[14].
خود توماس آرنولد نیز در کتاب «تاریخ گسترش اسلام» مینویسد:
«دین اسلام، آزادی و حقّ استفاده از امنیّت در برابر پرداخت جزیه را نه تنها برای مسیحیان و یهودیان تأمین نمود بلکه زرتشتیان، صابئین، بتپرستان، آتشپرستان و مجسمه و سنگپرستان نیز میتوانستند از این حق و امتیاز استفاده نمایند»[15].
بنابراین، به چه دلیل میتوان ادّعاد کرد که حدیث مورد بحث، ساختگی است و آن را جعل کردهاند؟!
——————————————
منابع:
[1]– تاریخ گسترش اسلام، ترجمه دکتر ابوالفضل عزّتی، ص 42، چاپ دانشگاه تهران.
[2]– تاریخ گسترش اسلام، ص 149.
[3]– تاریخ گسترش اسلام، ص 80.
[4]– تاریخ گسترش اسلام، ص 149.
[5]– تاریخ گسترش اسلام، ص 53 و 54.
[6]– تاریخ گسترش اسلام، ص 54.
[7]– تاریخ گسترش اسلام، ص 150.
[8]– الموطأ، ج 1، ص 278، چاپ لبنان.
[9]– کتاب الخراج، اثر قاضی ابویوسف، ص 140، چاپ مصر.
[10]– من لایحضره الفقیه، اثر ابن بابویه، ج 2، چاپ لبنان.
[11]– فتوحالبلدان، اثر احمدبن یحیی بلاذری، ص 108، چاپ لبنان.
[12]– صحیحالبخاری بشرح الکرمانی، ج 13، ص 125، چاپ لبنان.
[13]– صحیحالبخاری بشرح الکرمانی، ج 13، ص 125.
[14]– توماس آرنولد درباره «جزیه» مینویسد: «جزیه، برخلاف آنچه که بعضی مایلند ما را وادارند چنین تصوّر کنیم، اصلاً به عنوان مجازاتِ عدمِ پذیرش اسلام بر کسی تحمیل نمیشد و به هیچ وجه جنبه انتقامی نداشت بلکه بر مسیحیان در ردیف غیرمسلمانانِ ذمّی دیگر که ساکن در قلمرو اسلام بودند و دین آنان مانع انجام خدمت نظامی اجباری از سوی ایشان میشد، در مقابل تأمین مالی و جانی از طرف مسلمان وضع گردید». (تاریخ گسترش اسلام، ص 46).
[15]– تاریخ گسترش اسلام، ص 149.
=================================
نقد آثار خاورشناسان
نوشته: مصطفی حسینی طباطبایی
منبع: islahnet.com