فرانسه مهد آزادی

این است فرانسه.. مهد آزادی.. آن چنانکه بردگان انتشار یافته در جهان اسلام بر زبان می آورند!
این است فرانسه … بدون زینت و زرق و برق، فرانسه چنان که هست بدون هاله های دروغین و تبلیغات فریبنده، فرانسه آن چنان که اعمالش آن را به وصف می کشد، نه آنگونه که قلم و زبان خائنان و حقه بازان و بردگان انتشار یافته در جهان اسلام به توصیف آن می پردازند!
این است فرانسه.. باندی از راهزن ها .. باندی وحشی و بربری صفت، که در کمین رهبران سیاسی می نشیند و با مکر و حیله و خیانت، آنها را به قتل می رساند و در نهایت پستی و رذالت جسد بی جانشان را مُثله میکند، بعد هم با غرور در برابر تمام جهانیان بر خود می بالد و بر زبان میآورد: این جنایت ها مسئله ای داخلی بوده و کسی حق ندارد درمورد آنها سؤال بپرسد!
این است فرانسه که همچون ماده شیر می ایستد و از دهانش خون رهبر قهرمان «فرحات شحاد» می چکد آن هم در حالی که تمام دنیا نظاره گر خونخواری اوست بدون اینکه حتی شرمگین باشد، زیرا که فرانسه کشوری «آزاد» است، سرخی شرم و حیایش را از دست داده که حالا مشغول مکیدن سرخی خون شهیدان است!
این است فرانسه که یادش را گرامی داشته و آن را حمد و ستایش کرده و درود نثارش می نمایند…
چه کسی؟
افرادی که به آنها یا برخی از آنها می گویند سردمداران فکر و اندیشه!
از صد و پانزده سال پیش، فرانسه مشغول اجرای نمایشنامه ی وحشیگری خود در شمال آفریقا است! یعنی از زمان اشغال الجزایر در سال 1830 میلادی و در اثنای اجرای این نمایشنامه ی فجیع و وحشتناک، کماکان تا به این لحظه بردگان در حال نغمه سرایی به نام فرانسه می باشند، چونکه فرانسه پشتیبان آزادی است…
فرانسه نیز گرامی می دارد این بردگانی که ملت های خود را می فریبند و به کشورهای خود خیانت می کنند و واقعیت را برای مردم خود وارونه جلوه می دهند و آثار خون را از دهان فرانسه پاک می نمایند.. و عجیب این است که هر بار فرانسه این افراد را می ستاید! ما هم آن ها را ارج می نهیم و قدر و منزلت شان را بالا می بریم و پست و مقام و مناصب برایشان فراهم می آوریم، مقامی که آنها را برای خدمت رسانی به مادرشان «فرانسه» توانمند می سازد!
این روزها که به دنبال این بردگان یعنی «سردمداران فکر و اندیشه» می گردیم تا فقط یک جمله درمورد این جنایت جدید و وحشیانه بر زبان آورند، اثری از آنها مشاهده نمی کنیم. وجدان هیچ یک از آنها وادارشان نمی کند که حتی یک کلمه بر زبان بیاورند، و قلب هیچ یک از آنها در برابر جسد بیجان و تکه تکه شده به لرزه نمی افتد، جسد قهرمانی که فرانسه از مقابله با او به هراس افتاد، به همین دلیل با حیله و خیانت، وی را به قتل رساند!
***
درحقیقت جنایت جدید فرانسه، جنایت وجدان تمام غرب است. زیرا فرانسه دست به جنایت های خود نمی زند جز اینکه پشت اش به اردوگاه غربی گرم است، تنها درحالی مرتکب این جنایت ها می شود که به پشتیبانی انگلیس و آمریکا دل خوش کرده است.
براستی که وجدان تمام غرب با همه ی وحشیگری ریشه داری که در خود دارد به وضوح در این جنایت به چشم می خورد. براستی که این، جنایت دمکراسی است، و جنایت «جهان آزاد» است، جنایت تمدنی است که بردگان منتشر شده در جهان اسلام یعنی «سردمداران فکر و اندیشه» ما را فرا می خوانند که عقاید و سنت ها و تاریخ و افتخارات مان را رها نماییم تا همچون سگ در پشت آن نفس نفس بزنیم! آن هم بدین خاطر که مترقی و متمدن شویم، و به کاروان جهان متمدن بپیوندیم! همان که رهبران مردمی را با مکر و خیانت به قتل می رساند و درنهایت پستی و رذالت، جسد بی جانشان را مُثله می کند!
وجدانی که به فرانسه الهام کرد این رهبر تونسی را به قتل برساند و جسدش را مُثله نماید همان وجدانی است که به انگلیس الهام نمود مبارزان زخمی را داخل کانال جلوی سگ های وحشی بیاندازد تا آنها را درحالی تکه تکه نمایند که هنوز زنده هستند و توان دور کردن سگ ها از خود را ندارند زیرا که زخمی اند.
و همان وجدانی است که با چشم خودم در آمریکا مشاهده کرده ام که سفیدپوستان بر سر یک جوان سیاه پوست و تنها می ریزند و او را با پاشنه ی کفش هایشان می زنند و زیر لگد می گیرند تا تمام بدنش را سیاه و کبود کنند! آن هم در ملأ عام، درحالیکه پلیس جز بعد از تمام شدن جنایت و پراکنده شدن توده ی وحشی مردم که همچون حیوانات درنده جنگل اند، سر صحنه حاضر نمی شود.
این است همان وجدان جهان متمدن، که قلم ها و زبان های خیانتکار و حقه باز از جمله قلم و زبان سردمداران فکر و اندیشه به مدح و ستایش آن می پردازد. آن هم درحالی که ما با حماقتی کمنظیر برای خیانتکاران کف می زنیم و برای فریبکاران شعار سر می دهیم و در بالاترین جایگاه قرارشان می دهیم و مقام و منصبی برایشان فراهم می کنیم که به وسیله ی آن، توان اجرای جنایت فریب و خیانت را پیدا می کنند!
در جهان اسلام بردگان فرانسه به ما می گویند:
اینچنین ننویسید تا دوستی فرانسه را از دست ندهیم! و ما باید منافع ملی خود را در نظر بگیریم و از روی احساسات دست به کاری نزنیم!
سؤال خود را متوجه این بردگان می نماییم:
فرانسه چه هنگام دوست ما بوده است؟ در کلّ تاریخ چه هنگام حتی یک بار در صف ما ایستاده است؟ و در چه حالتی دوستی فرانسه برای ما جلوه گر یافته است؟
فرانسه همان است که از نُه قرن پیش رهبری حملات صلیبی ضد جهان اسلام را در دست داشته و لشکریان صلیبی اش از وحشیترین و جنایتکارترین و تجاوزکارترین ارتش ها بوده است.
فرانسه همان است که در مسئله ی کانال سوئز به مصر خیانت کرد، و «محمد سعید» حاکم مصر بوسیله ی یک بشقاب ماکارونی از طریق دیلسبس حقه باز فریب خورد، دیلسبسی که مصر هنوز هم تا همین لحظه مجسمه اش را بر سر درِ کانال سوئز نگه داشته است. و مالکیت کانال را از مصر به سرقت برد و آنرا بوسیله ی اموال و نیروی کار و سهم خود از سود، در کشور خود ایجاد کرد و حق نظارت بر آن را نیز از آنِ خود نمود. حتی امروزه نیز برای کامل نمودن تاراج کانال سوئز، با وسایل مختلف تا پایان مدت امتیاز، از هیچ تلاشی فروگذار نمی کند.
فرانسه همان است که به عرابی پاشا خیانت نمود و زمینه را برای اشغال انگلیس و نبرد «التل الکبیر» فراهم آورد، که اگر فرانسه نبود دیلسبس نمی توانست به عرابی پاشا خیانت کند و اگر فرانسه نبود سپاهیان انگلیس توان شکست مصر در نبردهای واقع در غرب دلتا را نداشتند؛ اما خیانت فرانسه به ثمر نشست و کماکان تا همین امروز هم داریم مزه ی تلخ این ثمر را می چشیم.
فرانسه همان است که به شدت با لغو امتیازات کنفرانس مونتریه مخالفت کرد و در برابر تلاش های مصر در برچیدن آثار ناشی از آن مانع تراشی نمود. و برای حفظ امتیازات به خشونت متوسل شد طوری که تنها بعد از کشمکش های سخت حاضر شد از خیر آن بگذرد.
فرانسه همان است که در شورای امنیت پشت انگلیس را گرفت و بر ضد ما ایستاد و زبان نماینده اش برنده ترین و دردناکترین زبان برضد ما بود به گونه ای که جرّ و بحث سیاسی را به حدّ بی شرمی و ناسزا و تمسخر رساند. و حضور در شورای امنیت به ویژه در مسئله ی بزرگ و ملی مصر شاهدی برای میزان دوستی فرانسه است!
فرانسه همان است که با فرهنگ و کتاب ها و روزنامه های ما در جهان اسلام به مبارزه می پردازد در حالیکه کسی مثل دکتر طه حسین که در وزارت ارشاد بوده و از نزدیکترین دوستان فرانسه می باشد هم نتوانست یک موسسه ی آموزشی برای مصر در کشور الجزایر افتتاح کند یا حتی در طنجه که تحت حاکمیت نیروهای بین المللی است، تنها به دلیل دوست بزرگوارش فرانسه از انجام این کار ناتوان ماند!
فرانسه همان است که با خروج ارتش انگلیس از مصر به مخالفت پرداخت و با تمام تحرکات آزادی خواهی، نه تنها در جهان اسلام بلکه در سرتاسر جهان به مبارزه می پردازد و با این حال فرانسه پشتیبان بزرگ آزادی است!
این است صفحه ی «دوستی فرانسه»! پس از چه سطری در این صفحه می ترسیم که آن را محو نماییم، و این دوستی که از آن می ترسیم چه زمانی، کجا و چگونه بوده است؟!
به راستی که دیگر کلمات توان ادای حق مطلب را ندارند؛ بنابراین می بایست تمامی کشورهای اسلامی برای مقابله با فرانسه و «جهان استعماری» متکی بر فرانسه دست به اقدامی بزنند.
به نظر من می بایست اولین اقدام، دورکردن مداحان این جهان استعماری از زندگانی فکری و معنوی ما باشد؛ زیرا نیروهای استعمارگر از آنها پشتیبانی کرده و آنها را برای به دست گرفتن مسئولیت های حکومت، اقتصاد و ادارات توانمند می سازند.
بنابراین بایستی از لحاظ فکری و معنوی از عبادت «جهان آزاد» یا جهان متمدن خلاص شویم. همان که به ترور رهبران دست زده و با پستی تمام جسد بی جانشان را مُثله می کند، همان که زخمی ها را جلوی سگه ای وحشی می اندازد تا آنها را تکه پاره کنند، همان که همچون درندگان گرسنه و وحشی بر سر جوانی رنگین پوست هجوم آورده و تا زمانی که دهان، سر و بینی اش غرق در خون نشده، رهایش نمی کنند.
زمانیکه معنویات ما از عبادت این جهان متعفن آزاد شود و هنگامی که کینه ی مقدّس ما برضد این جهان روی هم انباشت گردد، زمانیکه صبح و شام این کینه ی مقدس در رگ های ما درحال جوشش باشد؛ در این هنگام است که خواهیم فهمید چگونه از این عبودیت و بردگی آزاد می شویم. زیرا در واقع عبودیتِ وجدان است که ما را به زانو درآورده، پس باید در ابتدای امر از شرّ آن خلاص شده و باید هر صدایی را خفه کنیم و هر قلمی را بشکنیم که همانند بردگان با ما سخن می گوید، همان بردگانی که در جهان اسلام انتشار یافته اند.
نویسنده: سید قطب رحمه الله
مترجم: خداداد مطاعی پور