مهمترين رويدادهاي بعد از فتح مکه تا وفات رسول الله صلياللهعليهوسلم (4)

هـ- فرستادن اسامه
آخرين کاري که رسول الله صلياللهعليهوسلم براي نشر دعوت و حمايت از آن و کوتاه کردن دست تجاوزکاران و فرصتطلبان از دولت جديد انجام داد، آماده ساختن لشکري جهت حرکت به سوي شام به رهبري اسامه بن زيد رضياللهعنه بود؛ پيامبر صلياللهعليهوسلم به وي فرمان داد تا لشکر را تا سرحدات بلقاء و داروم از سرزمين فلسطين به پيش ببرد؛ در اين لشکر تمام مهاجران و انصار و مسلمانان اطراف مدينه شرکت داشتند و هيچ کس از همراهي سپاه خود را عقب نکشيد؛ هنگامي که لشکر در بيرون مدينه ساز و برگ حرکت را فراهم ميکرد بيماري رسول خدا صلياللهعليهوسلم که سبب فوتشان شد، آغاز گرديد، و لشکر در انتظار بهبودي رسول خدا و به خاطر علاقمندي به ارشادات و تعاليمشان قبل از حرکت منتظر ماند، اما رسول الله صلياللهعليهوسلم بعد از چند روز وفات نمودند، و الله جلجلاله رسولش را به سوي خود فرا خواند، بعد از اين که امانتش را ادا کرده بود و رسالتش را به بهترين وجه به اتمام رسانده بود و تمام جزيرة العرب را براي به دوش کشيدن بيرق اسلام و نشر تمدن و تعاليمش در کوشه و کنار جهان آماده ساخته بود و بعد از آن که لشکري را براي تحمل دشواريهاي اين امانت عظيم اثرگذار در تاريخ بر پا نمود و سربازان صالحي را براي ورود به معرکهها، و رهبران با کفايتي را جهت رهبري جنگها و مردان بزرگ و باصلاحيتي را براي ادارة دولتش تربيت کرده بود؛ الله تعالي بر اين پيامبر عظيم الشأن درود و سلام بفرستد و او را به خاطر اين همه خدمت به ما و به انسانيت جزاي خير دهد، چون اگر او و لشکر وفادارش که بعد از وي امانتش را ادا کردند نميبودند، ما اينک در گمراهي آشکاري بهسر ميبرديم.
خداوند رسولش را به گونهاي تکريم کرد که هيچ پيامبري قبل از وي را آن گونه حرمت نکرده بود، زندگياش را آن قدر ادامه داد تا ثمرة دعوتش را ببيند و شاهد پيروزياش باشد که تمام جزيرة العرب را در بر ميگيرد، و آن را از بتپرستي براي هميشه پاک ميسازد، شاهد باشد که چگونه کساني که قبلاً اين بتها را ميپرستيدند و پيشانيهايشان را براي سجده کردن در مقابلشان به خاک ميماليدند و تلاش ميکردند به آنها تقرب جويند، اينک آن بتها را با دستانشان به زمين ميکوبند و به نعمت الله و آزادي از گمراهي شاداند، و در کنار اين با تمام امکاناتشان آمادهاند تا در روي زمين به پيش تازند و براي مردم نور هدايتي که خدا به ايشان بخشيده را هديه کنند، اينها تنها نسلي بودند که در بخشي از زندگي خود بتها را پرستيده، آنها را خدا ميگفتند و در جاهليتي روان بودند که تمام نيرومنديها و استعدادهايشان را نابود و تارومار کرده بود، سپس در بخشي ديگر از زندگي خويش بتها را شکستند و اولين دولت عرب را در تاريخ اين ملت برپا ساختند، دولتي که رسالت و هدفي مشخص براي خود داشت، و در ميان ملتهاي اطرافش ملتي قوي گشت که حيثيت معلمي نجات دهنده و راهنمايي سرفراز را براي آنها ايفا ميکرد؛ براي امتهايي که در جهالت و تاريکي و نابساماني فروغلطيده بودند، ارمغان هدايت و نور و خيري مهربانانه را به همراه داشت؛ در حاليکه عربها قبل از اسلام به اين مردم با ديدة اکرام و تعظيم مينگريستند، و از نگاه سياسي، فکري و اجتماعي از آنها دنبالهروي ميکردند؛ اين واقعه حادثهاي يگانه در تاريخ قديم و جديد عالم بود که فرستادن اسامه نيز چيزي جز مقدمة اين حادثه و نتيجة اين رسالت ميمون و مبارک نبود.
پيامبر اکرم صلياللهعليهوسلم رهبري سپاه اسلام را به «اسامه بن زيد» که جواني بيست ساله بود سپرد، و بزرگان مهاجر و انصار، همچون ابوبکر، عمر، عثمان، علي و ديگر سابقهداران اسلام که از لحاظ تجربه و سن و جايگاه اجتماعي از اسامه بالاتر بودند در زير بيرق وي آمادة جنگ شدند، اين مسأله نشان دهندة قانوني پسنديده از قوانين اسلام در از بين بردن برتريها بر اساس سن و جايگاه اجتماعي و فضل ميباشد، و مقدم دانستن فردي که توانمندي و مناسبت کافي با مسأله را دارد، حال سن و جايگاهش هر چه ميخواهد باشد؛ قضية ديگري که ميتوان برداشت کرد رضايت اين بزرگان است که تاريخ ثابت ساخته که هرگز در عظمت و صلاحيت کسي بعد از آنها نتوانسته با ايشان برابري کند، اما آنها راضي ميشوند که تحت امر اسامة جوان قرار گيرند، که اين دلالت بر تهذيب نفس و اخلاق اين مردم دارد که همه و همه به خاطر تربيت و رهنمايي رسول الله صلياللهعليهوسلم بوده است.
امير ساختن اسامه بر کساني مانند ابوبکر و عمر و عثمان و علي امري عظيم و بيسابقه در ميان تمام ملتها است، که نشان ميدهد بايد زمينه را براي استعدادهاي جوان و نبوغ ايشان مساعد ساخت، و در صورتي که توانايي کارها را دارند سرپرستي امور را به آنها واگذار نمود، اين درسي بس بزرگ است که اگر مسلمانان آن را به ياد ميداشتند هرگز در تاريخ خود با اين همه محنت و مشکل روبهرو نميشدند، هرگز تاريخ دولت اسلامي شاهد اين طوفانها و مصيبتها نميشد تا ارکانش بلرزد و قدرتش رو به ضعف نهد، به راستي که رسول الله صلياللهعليهوسلم چه کار زيبايي انجام داد، و همة اين درايت در پرتو وحي آسمان و موهبت حکمت و سنجيدگي و دورانديشي و سياستمداريي بود که حتي به پيامبري قبل از وي هم بخشيده نشده بود، و ما در هيچ جاي تاريخ قبل و بعد از وي کسي را مانند او نمييابيم؛ خداوند از اسامة جوان راضي باد و بر او گوارا باد اعتماد رسول الله صلياللهعليهوسلم، به توانمندي رهبري و راستي عزم و خوبي اسلامش؛ الله تعالي از وي راضي باشد و او را براي جوانان مؤمن و پرتلاش ما الگويي فراموش ناشدني قرار دهد.
و- وفات رسول الله صلياللهعليهوسلم
رسول الله صلياللهعليهوسلم بعد از اين که از طريق وحي به نزديک شدن اجلش آگاه شد وفات نمود، با مردم در حجة الوداع خدا حافظي کرد، و بعد از آن قلبهاي يارانش در هول و ترس نزديک شدن اجل رسول خدا صلياللهعليهوسلم ناشکيبا شده بود، اما اجلي که خداوند تعيين کرده از موعد خود تخلف نميکند؛ هنگامي که خبر وفات رسول الله صلياللهعليهوسلم بين مسلمانان پخش شد، تمام صحابه از وحشت اين مصيبت بزرگ پريشان گشتند، و مدينه به شدت تکان خورد، بسياري از بزرگان صحابه و سابقهداران مسلمان عقل خود را از دست داده بودند، بعضي زبانشان بند آمده بود و تعدادي از حرکت مانده بودند، و عمر در حالي که شمشيرش را کشيده بود مردم را از اين که بگويند رسول الله صلياللهعليهوسلم مرده است منع ميکرد، گمان مينمود وي غايب گشته و به زودي به نزدشان باز ميگردد، و اما ابوبکر تنها کسي بود که توانست احساسات و پريشاني فکر خويش را کنترول کند، به خانة رسول الله صلياللهعليهوسلم وارد شد، ديد ايشان بر بستر خويش آرام گرفته است، او را بوسيد و برايش گفت: مادر و پدرم فدايت يا رسول الله در زندگي و مرگت خوشبو بودي! مرگي را که خدا برايت مقدر کرده بود چشيدي و ديگر هرگز بعد از اين نخواهي مرد، يا رسول الله ما را نزد پروردگارت به ياد آور.
بعد از آن ابوبکر رضياللهعنه به سوي مردم خارج شد، و برايشان سخنراني کرده گفت: اي مردم! هرکه محمد را ميپرستيد بداند که محمد مرده است، و هرکه الله را ميپرستد، الله زندهاي است که نميميرد، و سپس اين آيه را تلاوت نمود:
{وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِكُمْ وَمَنْ يَنْقَلِبْ عَلَى عَقِبَيْهِ فَلَنْ يَضُرَّ اللَّهَ شَيْئًا وَسَيَجْزِي اللَّهُ الشَّاكِرِينَ} [آل عمران:144].
(محمّد جز پيغمبري نيست و پيش از او پيغمبراني بوده و رفته اند؛ آيا اگر او بميرد يا كشته شود، آيا دور ميزنيد و به عقب برميگرديد؟! و هركس به عقب بازگردد، هرگز كوچكترين زياني به خدا نميرساند، و خدا به سپاسگزاران پاداش خواهد داد).
هنگامي که ابوبکر رضياللهعنه اين آيه را تلاوت کرد همه از هول اين حادثة بزرگ به هوش آمدند، گويا تا به حال اين سخنان را نشنيده بودند، ابوهريره از عمر رضياللهعنه روايت ميکند که گفت: به خدا قسم همين که ابوبکر اين آيه را تلاوت کرد حيران و وحشتزده شده بودم تا جايي که پاهايم ديگر توان نداشت و به زمين افتادم و دانستم رسول الله صلياللهعليهوسلم وفات نموده است.
دو درس مهم
و اما در اين موضوع دو درس مهم نهفته است:
اول: اصحاب از مرگ رسول الله صلياللهعليهوسلم وحشت کردند، گويا گمان ميکردند که او نبايد بميرد، در حالي که مرگ نهايت هر موجود زندهاي است، و اين تصور چيزي جز محبت ايشان به رسول الله صلياللهعليهوسلم نبود محبتي که با رگ و پيشان عجين شده بود، و همه ميدانيم که صدمة از دست دادن عزيزان به ميزان محبت به ايشان است، ديدهايم کساني را که وقتي فرزند يا پدرشان را از دست ميدهند تا چندين روز باورشان نميشود که او مرده است، و کدام علاقه و عشق در دنيا با محبت و عشق اين صحابة والامقام نسبت به رسول الله صلياللهعليهوسلم برابري ميکند، کسي که خداوند ايشان را به وسيلة وي هدايت کرد، و از تاريکي به سوي نور نجاتشان داد، زندگيشان را تغيير داد و عقلها و چشمهايشان را گشود، و آنها را تا مرتبة بزرگترين رهبري رساند؛ با وجود همة اينها در زندگياش برايشان هم مربي بود و هم قاضي و هم هدايتگري که در تمام مشکلات به او پناه ميبردند، و او در حوادث زندگي هدايتشان ميکرد، و او بود که خطاب الله و سخنان و تعليمات وي را به ايشان ميرساند، هنگامي که رسول الله صلياللهعليهوسلم وفات نمود همة اينها تمام شد، به راستي کدام صدمه ميتواند سختتر و شديدتر از اين حادثه اثر گذارد؟
دوم: کيفيت برخورد ابوبکر رضياللهعنه در اين مورد نشان دهندة توانمندي برکنترول احساسات، و قدرت اعصاب و روان وي در هنگامة مصيبتها است، که اصحاب ديگر هيچ کدام به پاي او نميرسيدند؛ و اين ويژگياي بود که او را شايستهترين فرد براي جانشيني رسول الله صلياللهعليهوسلم ميکرد، که بعدها در حرکت مرتدين در جزيرة العرب اين مسأله به خوبي ثابت شد.
ملاحظه: در اينجا خلاصة دروسي که در برنامة فقه السيرة دانشجويان سال دوم القا شده بود به پايان ميرسد، و از برنامة اين سخنرانيها سه فصل باقي مانده است، همان طور که در مقدمة مباحث سال اول نوشتم، هنوز فرصتي دست نداده تا بقية فصلهاي مشخص شده در منهج را بنويسم، چون بسيار کم وقت دارم؛ از الله توفيق ميطلبم تا مرا بر نوشتن باقيماندة اين منهج توانا سازد؛ و آخرين سخن اين است که سپاس و ستايش از آن پروردگار عالميان است.
==============================================================
زندگي پيامبر اسلام (درسهاي و اندرزها)
نويسنده: دکتور مصطفي سباعي
مترجم: مسعوده جاميالاحمدي
منبع: Islahnet.com